بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

اقدام قابل تامل سازمان اتوبوسرانی مشهد

اقدام قابل تامل سازمان اتوبوسرانی مشهد

بجای تشویق چرا جریمه:! سازمان اتوبوسرانی مشهد دراقدامی قابل تامل برای زائرین و مسافرینی که احیانا من کارت نداشته یا من کارتشان شارژ نداشته مبلغ ۱۵۰۰ ریال جریمه درنظر گرفته

 چراجریمه چراتشویق استفاده ازمن کارت نه

 

از کسی پرسیدند:

http://uupload.ir/files/3eru_%D8%A7%D8%B2%DA%A9%D8%B3%DB%8C.jpg

از کسی پرسیدند:

کدامین "خصلت" از "خدای"

خود را "دوست" داری؟!

گفت:

همین" بس" که میدانم او میتواند

"مچم" را بگیرد

ولی "دستم" را میگیرد

Hamid_Masouminejad

 

 

پیام تبریک حضرت آیت الله صافی گلپایگانی به حضرت آیت الله سیستانی مدظلهما، به مناسبت پیروزی ارتش، و حشد الشعبی عراق

پیام تبریک حضرت آیت الله صافی گلپایگانی به حضرت آیت الله سیستانی مدظلهما، به مناسبت پیروزی ارتش، و حشد الشعبی عراق

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت مستطاب آیت الله آقای حاج سید علی سیستانی دامت برکاته

السلام علیکم و رحمه الله

پیروزی قاطع ارتش و مردم غیور و شجاع عراق در برابر دشمنان دیانت و انسانیت در شهر موصل عراق، برای همه مسلمانان دنیا، غرور و سربلندی و عزت آفرید.

این افتخار بزرگ در سایه پیروی از دستورات مرجعیت، و جانفشانی مردم شریف و دلاور عراق، و رهبری داهیانه حضرتعالی بود که امید را در دل ها زنده نمود...

نصرت سپاه اسلام را به جنابعالی و دولت فهیم عراق و ملت پیروز، تبریک گفته، و از خداوند متعال، امنیت کامل و آسایش و شوکت مردم عزیز عراق را در ظل عنایات حضرت بقیه الله الاعظم ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف مسئلت دارم.

 ۵ شوال المکرم ۱۴۳۸ - لطف الله صافی

 رساله آیت الله سیستانی

 

 

۵ موردی که به فتوای آیت الله سیستانی اجازه گرفتن برای عقد دختر باکره لازم نیست :

۵ موردی که به فتوای  آیت الله سیستانی اجازه گرفتن برای عقد دختر باکره لازم نیست :

1- اگر پدر و جد پدری بطورکلی او را از ازدواج با کسی که شرعاً و عرفاً هم کفو اوست منع کنند ، اذن گرفتن از آنها لازم نیست .

2- اگر پدر و جد پدری بطور کلی از جریان ازدواج دختر و امور مرتبط با آن کناره گیری کرده و تصمیم را به خودش واگذار کرده باشند اذن گرفتن از آنها لازم نیست .

3- اگر پدر  و جد پدری فوت کرده باشند اذن گرفتن از برادر یا مادر لازم نیست و اختیار با خود دختر است .

4- اگر به دلیلی مانند مفقود بودن یا در دسترس نبودن پدر و جد پدری امکان اجازه گرفتن از آنها نباشد و دختر هم نیاز شدید به ازدواج داشته باشد اجازه گرفتن ساقط است و لازم نیست .

5- اگر برای عقد از جد پدری اجازه بگیرند اجازه پدر لازم نیست هم چنین اگر از پدر اجازه بگیرند اجازه جد پدری لازم نیست .

منهاج الصالحین ج 3 مسائل ۵۸ و ۶۹ و ۷۱

ازدواج_دختر_بدون_اذن_پدر

مسائل_مبتلابه

کانال رساله آیت الله سیستانی

کودک

http://uupload.ir/files/e9ta_%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9.jpg

کودک

جدا کردن اتاق کودک

سه سالگی زمان جدایی اتاق خواب کودک است. چون در این سن مغز کودک تحول عظیمی پیدا می کند و کودک قدرت استقلال پیدا می کند. اعتماد به نفس شکل گرفته و منم و خودم های کودک و مقدمات استقلال او شروع می شود.

 اگر کودک را بی موقع جدا کنید یعنی قبل از سه سالگی و از نوزادی که ما بسیار مخالف آن هستیم، آن وقت در 2 سالگی حتماً دائم پیش شما می آید.

 در 2 سالگی فقط رختخواب او را جدا کنید و دیگر زیر پتوی شما نخوابد اما اتاق را جدا نکنید.

Tebyan

 

 

 

اداره کل هواشناسی گیلان :

اداره کل هواشناسی گیلان :

دمای هوای گیلان در روزه های آینده با افزایشی محسوس ، 3 تا 6 درجه سانتی گراد گرمتر خواهد شد.

بیشینه دمای هوا در نواحی جلگه ای از دوشنبه تا پنجشنبه هفته کنونی 34 تا 38 درجه و در نواحی جنوبی استان نظیر رودبار، منجیل و لوشان بین 38 تا 42 درجه سانتی گراد خواهد بود.

بیماران قلبی و عروقی ، ریوی ، سالمندان و کودکان در ساعات اوج گرما از تردد های غیر ضروری خوداری کنند.

مسافران و جنگل نشینان از روشن کردن آتش در جنگل ها و مراتع خوداری کنند.

دریای خزر امروز و فردا با ارتفاع موج 20 تا 50 سانتی متر برای فعالیت های دریانوردی مناسب است.

دمای فعلی هوای رشت ، مرکز گیلان 28 درجه سانتی گراد و رطوبت هوای این شهر شمالی 50 درصد است.

http://guilan.iribnews.ir/fa/news/1697387/

iribnews_guilan

آخرین جزییات آتش سوزی مجتمع تجاری نزدیکی حرم رضوی

آخرین جزییات آتش سوزی مجتمع تجاری نزدیکی حرم رضوی

معاون عملیات سازمان آتش نشانی مشهد: 

دقایقی قبل آتش سوزی مجتمع تجاری و مسکونی‌ای در حوالی بست شیرازی با تلاش آتش نشانان مهارو اطفاء شد.

هم اکنون آتش نشانان در حال عملیات کاوش می‌باشند.

بر اساس اطلاعات اولیه کانون آتش سوزی قسمت پارکینگ خودروها در طبقه منفی یک این مجتمع مسکونی - تجاری بود که از طریق داکت‌های برق به طبقات فوقانی سرایت کرده بود.

گفتنی است با توجه به انتشار دود در فضای مجتمع، هفت نفر از شهروندان با تلاش آتش‌نشانان از داخل ساختمان خارج و به محل امن منتقل و سپس تحویل تکنسین‌های اورژانس حاضر در محل شدند.

شهرآرا نیوز:

 

سکوت عاشقانه (قسمت اول)

http://uupload.ir/files/gdkc_%D9%85%D9%87%D9%86%D8%AF%D8%B3_%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%A7%D9%81%D8%B6%D9%84%DB%8C_%D9%BE%D9%88%D8%B1.jpg

سکوت عاشقانه (قسمت اول)

دی‌ ماه سال ۱۳۵۳ استاندار وقت کرمان در دفترش پذیرای زوجی بود، زوج میانسال پولداری، ساکن تهران که به تازگی از مسافرت طولانی‌ به دور دنیا و شهرهایِ مختلفِ ایران برگشته بودند. هیچوقت کسی‌ ندونست چرا از بینِ این همه شهر کرمان رو انتخاب کردند. مرد مهندس کشاورزی و تحصیل‌کرده‌ ی دانشگاه تهران و بعدا پاریس بود. خیلی‌ پولدار بودند، پولی‌ که حاصل کارِ مرد از تجارت و تخصصش بود نه ارثیه ی فامیلی.

مرد به استاندار وقت گفت: "سالهاست زندگی‌ می‌کنیم و متاسفانه فرزندی نداریم و وارثی. تصمیم گرفتیم با پولی‌ که داریم در کرمان چیزی بسازیم. "

استاندار خیلی‌ خوشحال شد. فوری پیشنهاد داد: "بیمارستان بسازین. کرمان بیمارستان کافی‌ نداره."

مرد گفت: "نه!"

استاندار پیشنهاد داد: "هتل! کرمان فقط یک هتل داره."

—نه!

—مدرسه؟ مسجد؟ مرکزِ خرید؟

و جوابِ همه نه بود. همسرِ مرد توضیح داد: ما تصمیم گرفته ایم در کرمان دانشگاهی بسازیم. با همه ی امکانات!

و مرد کلامِ همسرش رو کامل کرد: ما یه دانشگاه اینجا میسازیم اونوقت هتل و مسجد و بیمارستان و مرکزِ خرید و مرکزِ جذبِ توریست هم در کنارِ اون دانشگاه ساخته میشه. ما دانشگاهی در کرمان میسازیم برایِ بچه‌هایی‌ که نداریم و می‌تونستیم داشته باشیم.

اون روز و تمامِ هفته ی بعد اون زوجِ میانسال در ماشین استانداری تمامِ کرمان رو برایِ پیدا کردنِ زمین مناسب برایِ ساختن اون دانشگاه زیر و رو کردند. هر جا بردنشون، چیزی پسند نکردند. روزِ آخر در حومه ی کرمان در بیابونِ برهوتِ کویری کرمان راننده کلافه دمی ایستاد تا خستگی‌ در کنند و آبی بنوشند. راننده بعدها تعریف کرد که: " تا مرد پیاده شد که قدمی‌ بزند، زیر پاش یک سکه ی یک ریالی پیدا کرد. برش داشت و به من گفت همین زمین رو می‌خوام. برکت داره. پیدا کردنِ این سکه نشونه ی خوبیست. اینجا دانشگاه رو میسازم. " راننده مییگفت بهشون گفتم: "اینجا؟؟ اینجا بیابونه. بیرونِ کرمانه، نه آب داره و نه برق. خیلی‌ فاصله داره تا شهر." ولی‌ مرد سکه ی یک ریالی رو گذاشته بود جیبش و اصرار کرده بود که نه فقط همین زمین رو می‌خوام. همه ی زمینِ این منطقه رو برام بخرین. دانشگاه رو اینجا میسازم."

اون زمین خریده شد، و احداثِ دانشگاهِ کرمان از همون ماه با هزینه و نظارتِ مستقیم اون مرد شروع شد. اتاق کوچکی در اون زمین ساخته شد و تصویرِ کوچکی از اون مرد رویِ یکی‌ از دیوار‌ها بود. کسی‌ تو کرمان اصلا اونو نمیشناختش. سالها گذشت، خیلی‌ اتفاق‌ها افتاد. انقلاب شد، جنگ شد. ولی‌ هیچ چیز و هیچ کس نتونست اون مرد رو در روندِ ساختنِ اون دانشگاه متوقف کنه. در طول ماه بارها و بارها به کرمان سفر میکرد و بر کوچکترین جزئیاتِ ساختنِ اون دانشگاه نظارت میکرد. و تحت هیچ شرایطِ سیاسی، مشکلات شخصی‌، بیماری، و حتی در اوج جنگ هرگز اجازه نداد ساختنِ اون دانشگاه متوقف شه. و در تمام این مراحل همسرش در کنارش بود و لحظه‌ای ترکش نکرد.

اون دانشگاه ساخته شد. یکی‌ از زیباترین، مجهزترین دانشگاه‌های ایران. شامل دانشکده‌های مختلف تقریبا در تمامی‌ رشته هاودر 5000/000 مترمربع. سرانجام در ۲۴ شهریور ۱۳۶۴ در حضور خودش و همسرش اون دانشگاه افتتاح شد. دانشگاهِ شهید باهنرِ کرمان! نامی‌ از او بر هیچ جا نبود غیرِ از همون عکسِ کوچیکِ قدیمی‌ تو اون اتاق کوچیک. وقتِ سخنرانی‌ افتتاحیه گفته بود که چقدر خوشحاله که اون دانشگاه رو ساخته و حس میکنه که این فرزندانِ خودش هستند که به اون دانشگاه میان. و آرزو کرده بود که اتاقِ کوچکی در ورودی اون دانشگاه داشت که با همسرش اونجا زندگی‌ میکرد و میتونست آمد و رفتِ هر روزه ی فرزندانش رو ببینه.

اتاقی‌ به اون داده نشد. ولی‌ او ادامه برایِ اتمامِ اون دانشگاه رو هرگز متوقف نکرد. دانشکده‌های مختلف یکی‌ بعد از دیگری شروع به کار کردند. آخرین دانشکده دانشکدهِ پزشکی‌ بود. در کنارِ این دانشکده او و همسرش یک بیمارستانِ ۳۵۰ تخت خوابی‌ هم ساخته بودند.

روز افتتاحِ دانشکده  همه ی دانشجوها از رشته‌های مختلف اومده بودند. جا برایِ سوزن انداختن نبود. کسی‌ حتی نمی‌دونست که اونا اومدن یا نه. بیشترِ ماها هیچ تصویری از اونا ندیده بودیم. وقتی‌ رئیس دانشگاه کرمان سخنرانی‌ کرد و گفت به پاسِ تمامِ تلاش‌ها و کاری که کرده ‌اند دانشکده و بیمارستانِ دانشگاهِ کرمان به نام او نامگذاری شده، و با اصرار از او و همسرش خواست که پشت تریبون بیان و شروع به کارِ اونجا رو رسما اعلام کنند،

 

اون وقت ما زوجِ پیر و کوچیک و لاغر اندامی رو دیدیم که از پله‌ها بالا رفتند. هیچ سخنرانی‌ نکردند و هیچ نگفتند. فقط اونجا ایستادند و دانشجوها همه بدونِ هیچ هماهنگی‌ قبلی همه با هم به احترامشون بلند شدند و برایِ بیشتر از ۲۰ دقیقه فقط دست زدند. و اونا فقط نگاه کردند و گریه کردند. روزِ زیبایی بود

و حمایتِ او از دانشگاهِ کرمان هرگز تا لحظه ی مرگ قطع نشد.

 

هنر جذب

هنر جذب

یکی از اعضای خانواده شهید ابراهیم هادی می گوید: نشسته بودیم داخل اتاق.مهمان داشتیم.صدایی از داخل کوچه آمد.ابراهیم سریع ازپنجره نگاه کرد.شخصی موتور شوهر خواهر ابراهیم را برداشته درحال فرار بود.

بگیرش...دزد...دزد!بعد هم سریع دوید دم در.یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد و دزد نقش بر زمین شد!

تکه آهن روی زمین دست دزد را برید و خون جاری شد.چهره اش پر از ترس بود و اضطراب.درد می کشید که ابراهیم رسید.موتور را برداشت روشن کرد و گفت: سریع سوار شو!

رفتند درمانگاه با همان موتور.دستش را پانسمان کردند بعد هم با هم رفتند مسجد!بعد از نماز کنارش نشست و گفت :چرا دزدی میکنی؟آخه پول حروم که...

دزد گریه می کرد.بعد به حرف آمد: میدونم!بیکارم.زن وبچه دارم و از شهرستان اومدم.مجبورم!

ابراهیم فکری کرد رفت پیش یکی از نماز گزارها و صحبت کرد.برگشت: خدارو شکر.برات شغل پیدا کردم.از فردا برو سر کار.این پول رو هم بگیر و از خدا کمک بخواه.همیشه دنبال حلال باش که حروم زندگیتو به آتیش می کشه.پول حلال کم هم باشه برکت داره.

کتاب سلام بر ابراهیم ص 77

زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار شهید ابراهیم هادی

برکت  نهی_از_منکر

Howzehir