فوری
فوری
هم اکنون - آتش سوزی گسترده در انبار شرکت تولید نایلون در شهر صنعتی رشت
سازمان آتشنشانی و خدمات ایمنی رشت :
این آتش سوزی که از ساعت حدود ۲۰ امروز اتفاق افتاده به دلیل گستردگی تاکنون مهار نشده است.
هم اکنون آتشنشانان در حال عملیات اطفای حریق هستند.
بخشی از سقف انبار تخریب شد و با توجه به وجود نایلون و مشتقات نفتی عملیات نفس گیر آتش نشانان همچنان ادامه دارد.
تا کنون از تعداد مصدومان احتمالی این حادثه گزارشی نشده است.
اطلاعات تکمیلی ارسال می شود.
iribnews_guilan
جهان سوم چگونه جاییست؟
جهان سوم چگونه جاییست؟
جهان سوم جاییه که یه زن مطلقه یاشوهرمرده
یک جفت کفش مردونه میزاره پشت در آپارتمانش
تا بتونه زندگی کنه!!
تصویری از اتوبوس واژگون شده
تصویری از اتوبوس واژگون شده در ساعت ۶ صبح امروز در جاده اصفهان کاشان که ۲۳ مصدوم در پی داشت
khabar
آقای شعبانی از خادمین و ذاکرین اهل البیت (ع) نقل میکرد :
آقای شعبانی از خادمین و ذاکرین اهل البیت (ع) نقل میکرد :
بچه‌ای دو ساله داشتم که دنیای زندگی ما بود او مدتی به شدت مریض شد .
شب بود و قرار شد او را مجددا نزد دکتر ببریم.
چون دیروقت بود و بی موقع، و مطب‌ها بسته بود. (البته شاید هم پولی نداشته ) با این حال به همسرم گفتم: شما نیاز نیست بیایید. خودم او را به بیمارستان می‌برم.
شما فقط یک چادر یا پتو به او بپیچید، تا سرما نخورد. بچه را به جای بردن به دکتر مستقیماً به حرم مطهر حضرت معصومه (ع) آوردم و در بالای سر حضرت، روی زمین گذاشتم و خودم کنار بچه خوابیدم.
به حضرت عرض کردم: دکتر اصلی خودت هستی. بچه مرا شفا بده! اگر شفا نمی‌دهی، تو را به پدرت موسی بن جعفر (ع) و به دل پر درد جواد الائمه (ع)، از خدا بخواه جنازه من و بچه‌ام را از این حرم بیرون ببرند.
لحظه‌ای بعد دیدم بچه بلند شد و شروع به راه رفتن و من بدون اینکه در این‌باره به کسی چیزی بگویم، او را برداشتم و به منزل آوردم به همسرم گفتم: او را به دکتر بردم!
گفت: پس داروهایش کو؟ حرفی برای گفتن نداشتم. برای اینکه دروغی نگفته باشم، حقیقت را گفتم: بچه را نزد حضرت بردم و ایشان هم عنایت کردند و شفا دادند.
همسرم در حالی که گریه میکرد، گفت: در همین ساعات که شما رفتید نگران بودم (خوب مادر است دیگر )، خوابیدم و خانمی را در عالم خواب دیدم که به
من فرمود: نگران نباش بلند شو !
همسرت آمد و ما بچه‌ات را شفا دادیم
(زنگ سلامت) بهترین زمان خوردن صبحانه، ۳۰تا۶۰ دقیقه بعد بیدار شدن است
بهترین زمان خوردن صبحانه، ۳۰تا۶۰ دقیقه بعد بیدار شدن است
وقتی ازخواب بیدار میشوید، یعنی ۶تا۸ ساعت چیزی نخورده‌اید و هرچه زودتر صبحانه بخورید به متابولیسم‌تان کمک بیشتری میکنید
Tebyan
عمادی رئیس مرکز سنجش آموزش و پرورش:
عمادی رئیس مرکز سنجش آموزش و پرورش:
اثبات یک مورد «لو رفتن سؤالات امتحانی» 5 دقیقه پیش از امتحان
لو رفتن سؤالات امتحانی تنها یک مورد اثبات شده است که مربوط به آخرین امتحان و درس زبان فارسی بوده است که سؤالات ساعت 7 و 55 دقیقه یعنی 5 دقیقه پیش از شروع فرآیند امتحان لو رفته است.
فردی که اقدام به افشای سؤالات کرده است از کارمندان یک حوزه امتحانی در تهران بوده و توسط پلیس بازجویی شده است و نحوه لو رفتن هم در دست بررسی است.
5 دقیقه پیش از امتحان زمان کوتاهی است و عملاً امکان سوءاستفاده منتفی است.
مدارکی که برخی والدین به مرکز سنجش آموزش و پرورش ارائه کردند بررسی شد؛ سؤالات مورد ادعای آنها مشابهت و مشترکات زیادی با سؤالات اصلی داشت اما سؤالات اصلی نبود./فارس
فرهنگیان خراسان رضوی
تیراندازی یک فرد به تابلوی دفتر وکالت در لاهیجان
تیراندازی یک فرد به تابلوی دفتر وکالت در لاهیجان
فرمانده انتظامی لاهیجان دقایقی قبل گفت :
در پی تماس شهروندان با مرکز فوریت های پلیسی ١١٠ در خصوص تیراندازی فردی در خیابان انقلاب این شهر ، بلافاصله ماموران پلیس در محل حاضر و فردی ٥٠ ساله را که با یک سلاح شکاری اقدام به تیر اندازی کرده بود را دستگیر کردند.
علت و انگیزه وی از تیراندازی توسط ماموران در حال بررسی است.
iribnews_guilan
سه نفر از متهمان ماجرای روز قدس معرفی شدند
سه نفر از متهمان ماجرای روز قدس معرفی شدند
عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران در حاشیه همایش سراسری قوه قضائیه در جمع خبرنگاران گفت: سه نفر از متهمان ماجرای روز قدس معرفی شدند.
خبرگزاری قوه قضائیه
دکتر گفت این بچه دستت را خوب می‌کند!
دکتر گفت این بچه دستت را خوب می‌کند!
خاطره رهبرانقلاب از کمک دخترشان به بهبودی مجروحیت دست ایشان در جریان ترور سال ۶۰
رهبرانقلاب: دست من، به خاطر حادثه ترور، تا مدتی اصلاً حرکت نمی‌کرد و ورم داشت. بعد به‌تدریج دیدم که یک‌کمی از شانه حرکت می‌کند.
در همان اوقات، خدای متعال یک فرزند دختر به ما داد که به من خیلی انس داشت. زیاد سراغ من می‌آمد دفتر ریاست جمهوری، من بغلش می‌گرفتم. یواش‌یواش دیدم با این دست هم می‌توانم بغلش بگیرم.
دکترم یک روز دید که با این دست بغلش گرفته‌ام، خیلی تشویق کرد. گفت این بچه دست تو را خوب می‌کند! وقتی از روی محبت این بچه را بغل می‌گیری، همین باعث می‌شود سنگینی‌اش را تحمل کنی؛ همین‌طور هم شد. بغل می‌گرفتم، می‌آوردم و می‌بردم. بعد یواش‌یواش این دست قوت پیدا کرد. ۱۳۸۰/۱۲/۰۸
خبرگزاری قوه قضائیه
MizanOnline_ir