بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

قصه رفاقت های امروزی!

قصه رفاقت های امروزی!

دوتا رفیق تو جنگل میبینن یه شیر داره به طرفشون میاد

یکیشون شروع میکنه به بستن و محکم کردن بند کفشش,

اون یکی میگه داری چکار میکنی؟

تا حالا هیچ انسانی نتونسته از شیر تندتر بدود

گفت من فقط کافیه از تو تندتر بدوم..!

قصه رفاقت خیلی ها همینه!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.