بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

خانه تکانی

خانه تکانی

خانه تکانی کمرم را شکست

نصف که نه، بیشترم را شکست

فرم مرا پاک به هم ریخته

نیست شدم، کرک و پرم ریخته

شوهرِ ساقط شده از درد، من

از نفس افتاده ترین مرد، من

طاقتم از بار کشی طاق شد

زیر کمد، شانه ام اوراق شد

شستنِ قالی به جنونم کشاند

در بدنم مفصل سالم نماند

صندلی از بخت بدم لیز خورد

کله ام از پشت به یک میز خورد

قوزک پا روی فکم فیکس شد

خرخره ام با جگرم میکس شد

لوستر افتاد و تن از هوش رفت

قسمتی از گوش و بناگوش رفت

کج شده ام، یک وری افتاده ام

کالبدم را به فنا داده ام

مصطفی مشایخی

وطنز

vatanz_ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.