بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

شهیدی که بعد از 16 سال سالم به میهن بازگشت

شهیدی که بعد از 16 سال سالم به میهن بازگشت

(به بهانه ملحق شدن مادر شهید به فرزندش)

مادر شهید: به ما اطلاع دادند که محمدرضا در ارودگاه شهر موصل، بعد از 10 روز اسارت به شهادت می رسد و جنازه او را در قبرستان الکخ مابین دو شهر سامرا و کاظمین دفن کرده اند

دوستش میگفت محمدرضا به خاطر زخم عمیق شکمش خیلی اذیت می شد، در روزهای اول از او خواسته بودند، به امام خمینی(ره) و انقلاب فحش بدهد و ناسزا بگوید ولی محمدرضا در مقابل همه درجه داران و افسران عراقی به صدام فحش و ناسزا گفته بود. بعد زده بودند توی دهنش که یکی از دندانهایش شکسته بود. لحظه های آخر خیلی دلم آتش گرفت محمدرضا داد می زد، فریاد می زد جگرم می سوزد ولی من نمی توانستم به او آب بدهم. آخرین جمله را گفت و رفت: فدای لب تشنه ات یا اباعبدالله

بعد از 16 سال جنازه ای را از زیر خروارها خاک بیرون آورده بودند، بالاخره او را دیدم نورانی و معطر بود، موهای سر و محاسنش تکان نخورده بود، چشمهایش هنوز با من حرف می زد، بعثی های متجاوز بعد از مشاهده جنازه محمدرضا برای از بین رفتن این بدن آن را 3 ماه زیر آفتاب داغ قرار داده بودند باز هم چهره او به هم نخورده بود،  فقط بدنش زیر آفتاب کبود شده بود، حتی می گفتند یک نوع پودری هم ریخته بودند ولی اثر نکرده بود. بعدها می گفتند لب مرز، هنگام مبادله شهداء سرباز عراقی با تحویل دادن جنازه محمدرضا گریه می کرده و صدام را لعن و نفرین می کرده که چه انسانهایی را به شهادت رسانده است

یکی از همرزمان قدیمی محمدرضا، بالای قبر می گفت: من می دانم چرا محمدرضا بعد از 16 سالم بر گشته! او غسل جمعه اش، زیارت عاشورایش، نماز شبش ترک نمی شد، همیشه با وضو بود، و هر وقت در مجلس روضه شرکت می کرد یا ما در سنگر مصیبت می خواندیم، همه با چفیه اشکهایشان را پاک می کردند ولی محمدرضا اشکهایش را به بدنش می مالید و گریه می کرد.

مراسم تشییع مادر محمد رضا شفیعی :امروز سه شنبه، قم، ساعت 17:30 از مسجد میرزای قمی به سمت گلزار شهدای قم

Habiliyan

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.