گیلان در روزی که گذشت
آخرین راهکارهای افزایش بهره وری درشرایط پیش رو ،در نخستین نشست هم اندیشی مدیران ستادی واستانی سازمان برنامه وبودجه کشور در رشت بررسی شد.
مدیرکل تعاون ، کار و رفاه اجتماعی استان در همایش تعاونگران آستانه اشرفیه گفت: از ابتدای امسال تاکنون 80 روستا تعاونی در استان فعال شده است و تلاش می کنیم تا پایان سال این تعداد را دو برابر کنیم.
مراسم تجلیل از بازنشستگان استان امروز در رشت برگزار شد .
مدیر جهاد کشاورزی تالش گفت : 870 زنبوردار تالشی تاکنون از 110 هزار کندوی عسل خود 3 هزار و 630 تن عسل به ارزش 39 میلیارد و 900 میلیون تومان تولید و به بازار مصرف عرضه کردند.
برپایی نمایشگاه نقاشی در اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی فومن.در این نمایشگاه 150 اثر نقاشی از 20 کودک و نوجوان فومنی به نمایش درآمده است.
رییس اداه منابع طبیعی و آبخیزداری آستارا گفت : در 5 ماه گذشته 17 هزار و 750 اصله چوب قاچاق به حجم 86 مترمکعب از 44 قاچاقچی کشف و ضبط شد.
از نازنین ملایی ، پیمان قویدل و علی آقا میرزایی 3 مدال آور گیلانی رشته قایقرانی بازی های آسیایی جاکارتای اندونزی در انزلی استقبال و تجلیل شد.
iribnews_guilan
امروز_به_داد_اموات_برسید
آیت الله بهجت (ره) :
هیچ عملی به اندازه ی صلوات نمی تواند به اموات کمک کند و به دادِ آن ها برسد.
نسیم وحی
nasimevahy
اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
گفتگوی کفن بامرده
آهای حاجی پاشو چه وقت خوابه
پاشو دیگه وقت حساب کتابه
هو، نگو این کیه که آزار داره
پاشو ببین کفن با هات کار داره!
چه هیکلی زدی به هم، آفرین
چش نخوری، قد و برم آفرین
بیخودی زور نزن دیگه تو مُردی
چن ساعتی میشه که جون سپردی
حالا دیگه وقت حساب کتابه
داد نزنی مُرده ی زیری خوابه
مُردهی زیری آدمی خلافه
تیزی باهاش دَفنه تو غلافه
قاط بزنه تیزی رو وَر میداره
میزنه و بابا تو در میاره
یادت میاد چه روزگاری داشتی
چه اسکناسا که روهم میذاشتی؟
هی اسکناس میذاشتی رو اسکناس
اونم با پول رشوه و اختلاس
میگفتی یک وعده غذا کافیه
صرف غذا باعث علافیه!
میگفتی یک آدم با کیاست
باید کُنه تو زندگی قناعت
لباس ده سال پیشت تنت بود
هم تن تو هم تن اون زنت بود
بعد شعار ضد صهونیستی
سر میدادی شعار ساده زیستی!
میگفتی آدمی که ساده زیسته
نمره زندگیش همیشه بیسته
لباس وصلهدار تنت میکردی
هزار تا نفرین به زنت میکردی
میگفتی روسری برات خریدم
نمیدونی چه زحمتی کشیدم
فقط یادت باشه به هر بهونه
باید هف هش سالی سرت بمونه
عروسی و عزا سرت کن خانوم
خلاصه هر کجا سرت کن خانوم
زیاد نشورش یهو رنگش میره
رنگ گل سرخ و قشنگش میره
هَف هَش سالی با روسریت صفا کن
تو این هف هش سال حاجیتو دعا کن
الگوی مصرف که نداشتی حاجی
هر چی که داشتی جا گذاشتی حاجی
خیال نکن دنیا هنوز همونه
پشت سرت نفرین این و اونه
تو شیشه کردی خون هر فقیرو
چقد بیچوندی مردم اسیرو
خیال نمیکردی یه ذره هیچم
یروز منم دور تنت بپیچم!
مصرف کارای بدت زیاد بود
خیلی کارات قابل انتقاد بود
یادت میاد همسایهتون نون نداشت
حتی پول دوا و درمون نداشت؟
یادت میاد گفتی به من چه ول کن
این آدما رو زنده زنده گِل کن؟
ببین همون همسایه صبورت
خاک داره با بیل می ریزه رو گورت!
یکی نبود بهت بگه که بسه
خدا همیشه جای حق نشسته؟
یادت نبود فشار قبری هم هس
خورشید حقی پشت ابری هم هس؟
هیچکی بهت نگفت فلانی مُرده؟
نکیر و منکر به گوشت نخورده؟
نکیر و منکر دوتا بیگناهن
پیام دادن دارن میان، تو راهن!
اهل مزاح و رشوه خواری نیستن
اونجوری که تو دوس داری نیستن
تو مَرد نیستی تو شبیه مَردی
چرا که اصلاً کار خوب نکردی
کاری که اینجا دستتو بگیره
البته این حرفا واسه تو دیره!
اونقدِ حرص مال دنیا خوردی
تا آخرش سکته زدی و مُردی
کاش واسه پول دلت پُر از غم نبود
مصرف انسانیتت کم نبود
جمشید محمدی مقدم حامی
تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی
قدیمیترین موقوفه تأمین فرش حرم مطهر رضوی به بیش از ۵۰۰ سال پیش بازمیگردد.
واقفان زیرمجموعه این سرفصل ۱۰ نفر بوده که آنان موقوفات خویش را برای تأمین هزینههای مربوط به فرش حرم مطهر رضوی وقف کردهاند.
قدیمیترین موقوفه در این مجموعه مربوط به خواجه علاءالدین حاجی است که وی مزارع خویش در تربت حیدریه را در سال ۹۳۳ هجری قمری را برای آستان قدس رضوی وقف کرده است.
جدیدترین موقوفه متعلق به حسن دهقانی محمدآبادی و همسر وی است که در سال ۱۳۹۶، سپرده نقدی ۱۴ میلیون تومانی را در قالب وجوه مشارکتی برای آستان قدس رضوی وقف کرده است که بخشی از این سپرده باید برای تأمین فرش بارگاه منور رضوی به مصرف رسد تا زمینه آرامش زائران این روضه منوره فراهم شود.
آستان قدس رضوی]
yon.ir/8CKcO
aqr_ir
یه شعر خیلی فوق العاده از آقای پور عباس که واقعا حیفه اگه نخونید البته من کلیپشو دیدم.
صدای ناز می آید.
صدای کودک پرواز می آید.
صدای رد پای کوچه های عشق پیدا شد.
معلم در کلاس درس حاضر شد.
یکی از بچه ها از قلب خود فریاد زد بر پا.
همه بر پا،چه بر پایی شده بر پا.
معلم نشعتی دارد، معلم علم را در قلب می کارد، معلم گفته ها دارد.
یکی از بچه های آن کلاس درس گفتا بچه ها بر جا.
معلم گفت:فرزندم بفرما جان من بنشین، چه درسی، فارسی داریم؟
کتاب فارسی بردار؛ آب و آب را دیگر نمی خوانیم.
بزن یک صفحه از این زندگانی را.
ورق ها یک به یک رو شد.
معلم گفت فرزندم ببین بابا؛ بخوان بابا؛ بدان بابا؛
عزیزم این یکی بابا؛ پسر جان آن یکی بابا؛ همه صفحه پر از بابا؛
ندارد فرق این بابا و آن بابا؛
بگو آب و بگو بابا؛ بگو نان و بگو بابا
اگر بخشش کنی "با" می شود با "با"
اگر نصفش کنی "با" می شود با "با"
تمام بچه ها ساکت،نفس ها حبس در سینه و قلبی همچو آیینه،
یکی از بچه های کوچه بن بست، که میزش جای آخر هست، و همچو نی فقط نا داشت؛ به قلبش یک معما داشت؛
سوال از درس بابا داشت.
نگاهش سوخته از درد، لبانش زرد، ندارد گویا همدرد.
فقط نا داشت...
به انگشت اشاره او، سوال از درس بابا داشت.
سوال از درس بابای زمان دارد. تو گویی درس هایی بر زبان دارد.
صدای کودک اندیشه می آید. صدای بیستون،فرهاد یا شیرین،صدای تیشه می آید.
صدای شیر ها از بیشه می آید.
معلم گفت فرزندم سؤالت چیست؟
بگفتا آن پسر آقا اجازه این یکی بابا و آن بابا یکی هستند؟
معلم گفت آری جان من بابا همان باباست.
پسر آهی کشید و اشک او در چشم پیدا شد.
معلم گفت فرزندم بیا اینجا، چرا اشکت روان گشته؟
پسر با بغض گفت این درس را دیگر نمی خوانم.
معلم گفت فرزندم، چرا جانم، مگر این درس سنگین است؟
پسر با گریه گفت این درس رنگین است.
دو تا بابا، یکی بابا؟
تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟
چرا بابای من نالان و غمگین است؟ ولی بابای آرش شاد و خوشحال است؟
تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟
چرا بابای آرش میوه از یازار می گیرد؟ چرا فرزند خود را سخت در آغوش می گیرد؟
ولی بابای من هر دم زغال از کار می گیرد؟
چرا بابا مرا یک دم به آغوشش نمی گیرد؟
چرا بابای آرش صورتش قرمز ولی بابای من تار است؟
چرا بابای آرش بچه هایش را همیشه دوست می دارد؟
ولی بابای من شلاق را بر پیکر مادر به زور و ظلم می کارد؟
تو میگویی که ای بابا و آن بابا یکی هستند؟
چرا بابا مرا یک دم نمی بوسد؟ چرا بابای من هر روز می پوسد؟
چرا در خانه ی آرش گل و زیتون فراوان است؟
ولی در خانه ی ما اشک و خون دل به جریان است؟
تو می گویی که ای بابا و آن بابا یکی هستند؟
چرا بابای من با زندگی قهر است؟
معلم سورتش زرد و لبانش خشک گردیدیند.
به روی گونه اش اشکی ز دل برخواست.
چو گوهر روی دفتر ریخت.
معلم روی دفتر عشق را می ریخت.
و یک "بابا" ز اشک آن معلم پاک شد از دفتر مشقش.
بگفتا دانش آموزان بس است دیگر؛ یکی بابا در این درس است و آن بابای دیگر نیست.
پاک کن را بگیرید ای عزیزانم،
یکی را پاک کردند و معلم گفت جای آن یکی بابا، خدا را در ورق بنویس...
و خواند آن روز، "خدا بابا"
تمام بچه ها گفتند، "خدا بابا"
جشنواره شکرانه شالی در کناسر کوچصفهان
حسین قربانی خصال - خبرگزاری صدا و سیما
iribnews_guilan
از من مپرس در شب جمعه کجاست دل
بیخانه است، زائر شهرخداست دل
هرگز وجودحاضر غایب شنیده ای؟
درشهرخویش هستم و درکربلاست دل
صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@aqr_ir
ساعت ٢١ / خیابان امام خمینی(ره) مشهد
دلالان همچنان جولان می دهند و جای نظارت خالی است
اقتصادی
آوردندی احمدینژاد و روحانی در طول پرواز به طور اتفاقی کنار یکدیگر نشسته بودندی، ولی حرف نمیزدندی. پس از چند دقیقه حناب روحانی سکوت را شکستندی و گفتندی: «نظر شماچه بودندی که یک عدد تراول 50 هزار تومانی از پنجره هواپیما به بیرون پرتاب کردندی تا یک نفر روی زمین آن را پیدا کردندی و خوشحال شدندی؟!» احمدینژاد لبخندی زدندی و گفتندی: «نظر شما چه بودندی که 50 تا اسکناس هزار تومانی پایین انداختندی تا 50 نفر یافتندی و خوشحال شدندی؟» در همین هنگام خلبان در بلندگوی هواپیما گفتندی: «اگه به این بحث مسخره ادامه دادندی، هر دو نفر شما را پایین انداختندی تا 80 میلیون نفر خوشحال شدندی.»!!
یادواره 144 شهید کومله ی لنگرود با حضور رئیس سازمان صدا و سیما
مصطفی پروانه - خبرگزاری صدا و سیما
iribnews_guilan