اهل عرفانم من

اهل عرفانم من ، کاروبارم بد نیست

برجکی ساخته ام در دل شهر

طبقاتش هفده

همه را پیش فروش بنمودم

پولهایم همه در بانک سوئیس

به امانت باقی است

اهل عرفانم من

سفره نان و پنیری پهن است

مُتلی ساخته ام در نوشهر

باغهایم پر گل

از صدور پسته

جیبهایم سرشار

اهل عرفانم من

دامهایم همه پروارو قشنگ

گاوها رنگ به رنگ

کشت و صنعت دارم

چند هکتار زمین

همه شالیزار است

دختران ِ زیبا

صبح تا شام در آن دشت وسیع

بوته های شالی، درزمین میکارند

اهل عرفانم من

همه در سیر و سفر

از ژاپن تا اتریش

تا فراسوی پکن

خانه کوچک خوبی دارم

دردل شهر پاریس

جایتان بس خالی است

اهل عرفانم من ، کاروبارم بد نیست

طبع شعری دارم

شعرها گفته ام از عرفانم

همه زیبا و قشنگ

همچو آن ویلایم

که بنا ساخته ام در چالوس

یاکه مانند سگم پشمالو

که بود فِرز و زرنگ

الغرض لقمه نانی باقی است

مردی هستم قانع

اهل عرفانم من ،کارو بارم بد نیست

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.