صاحب عصر

صاحب عصر

«  صاحبِ عصر گوش ڪن »

جمعه ها هم من و هم پنجره عادت داریم

به تماشای خیابان بنشینیم فقط

انتظار از سَر و روی من و او می بارد

تا ڪه یڪ بار تو را خوب  ببینیم فقط

نڪند ڪج بِڪنی راه خودت را یڪ وقت

نڪند دیـــــر بیایی به سراغم آقا

من هم انسانم و اندازه ی صبرم محدود

می ڪُشد زود مرا دَغدغه و غم آقا

چشم این پنجره از چشم منم خیس تر است

منتظر بوده ڪمی قبل تر از این گویا

می نویسم به تنِ شیشه ی او "یا مهدی"

بس ڪه احوالِ تو را می شود از مـــــن جویا

او نمی داند و من نیز نخواهم دانست

راز این غیبتِ دیرینه و طولانـــــی را

باید امّا تو در این جامعه حاضر باشی

تا به مقصد برسانــــی بشر فانی را

زهرا موسی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.