ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
ای درگهت حریم مناجات و راز من
الله من ،
پناه من ، ای کار ساز من
تنها و بی سپاهم و ، از غیر بی نیاز
چون سوی توست ، چشم امید و نیاز من
بهر حمایتم نکشم ناز هیچکس
تا رحمت تو ، میکشد از لطف ، ناز من
مسلم ، نکرد بیعت و ، با دشمنان نساخت
پیداست ، راه ورسم من از پیشتاز من
هانی ، بداد جان و ، به دشمن نداد دست
صد آفرین ، به همت این پاکباز من
این دشت کربلاست خدایا ، که رحمتت
در برگرفته ، این دل پر سوز و ساز من
در سینه ام که آتش سینای دیگری است
از شوق توست ، این همه سوز و گداز من
اینجاست ، اوج رتبة زینب ، که بارها
در خلوتم نشسته و ، بشنیده راز من
اینجا ، رسول و ، حیدر و زهرا و مجتبی
هستند خود شریک غم و ، همطراز من
با خون دل نوشته ام انشای عشق را
صد شکر اگر قبول کنی ، این فراز من
اینجا که انبیا نگرانند و مضطرب
زین شوق و ، یکه تازی بی احتراز من
ترسد خلیل از اینکه : بدا گردد این قضا
کامش روا نگشته ، دل عشقباز من
لرزد مسیح از اینکه : شهادت نیافته
بر آسمان رود بدنم ، در نماز من
یا رب عنایتی ، که درین امتحان عشق
غمهای عالم آمده خود پیشواز من
این عاشقان ، سپید و سیاه و بزرگ و خرد
قربانیم ، به درگهت ای دلنواز من
آوردم آنچه هدیه ، پذیرفتی از حسین
این است ، بر جمیع بشر ، امتیاز من
شد اوج نیزه جای من و ، گود قتلگاه
در راه توست ، جمله نشیب و فراز من
در کربلا و ، کوفه و ،دیرو، تنور و ، شام
مقصد توئی ، ازین ره دور و دراز من
در راه کربلا که گذرنامه لازم است
دیوان من ، (حسان) ، بود آنجا جواز من
نام شاعر:حبیب چایچیان