ای حرمت قبلة حاجات ما

 

ای درگهت حریم مناجات و راز من

 الله من ، پناه من ، ای کار ساز من
تنها و بی سپاهم و ، از غیر بی نیاز

چون سوی توست ، چشم امید و نیاز من
بهر حمایتم نکشم ناز هیچکس

تا رحمت تو ، می‌کشد از لطف ، ناز من
مسلم ، نکرد بیعت و ، با دشمنان نساخت

پیداست ، راه ورسم من از پیشتاز من
هانی ، بداد جان و ، به دشمن نداد دست

صد آفرین ، به همت این پاکباز من
این دشت کربلاست خدایا ، که رحمتت

در برگرفته ، این دل پر سوز و ساز من
در سینه ام که آتش سینای دیگری است

از شوق توست ، این همه سوز و گداز من
اینجاست ، اوج رتبة زینب ، که بارها

در خلوتم نشسته و ، بشنیده راز من
اینجا ، رسول و ، حیدر و زهرا و مجتبی

هستند خود شریک غم و ، همطراز من
با خون دل نوشته ام انشای عشق را

صد شکر اگر قبول کنی ، این فراز من
اینجا که انبیا نگرانند و مضطرب

زین شوق و ، یکه تازی بی احتراز من
ترسد خلیل از اینکه : بدا گردد این قضا

کامش روا نگشته ، دل عشقباز من
لرزد مسیح از اینکه : شهادت نیافته

بر آسمان رود بدنم ، در نماز من
یا رب عنایتی ، که درین امتحان عشق

غمهای عالم آمده خود پیشواز من
این عاشقان ، سپید و سیاه و بزرگ و خرد

قربانیم ، به درگهت ای دلنواز من
آوردم آنچه هدیه ، پذیرفتی از حسین

این است ، بر جمیع بشر ، امتیاز من
شد اوج نیزه جای من و ، گود قتلگاه

در راه توست ، جمله نشیب و فراز من
در کربلا و ، کوفه و ،دیرو، تنور و ، شام

مقصد توئی ، ازین ره دور و دراز من
در راه کربلا که گذرنامه لازم است

دیوان من ، (حسان) ، بود آنجا جواز من

نام شاعر:حبیب چایچیان

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.