عشق واقعی یعنی این

عشق واقعی یعنی این

پسری ، دختری را که قرار بود تمام زندگی اش شود برای اولین بار به کافی شاپ دعوت کرد ،

 تا به او اعلام کند که قصد ازدواج با او را دارد ،

در حال نشستن پشت میز پسر سفارش قهوه داد ، 

سپس رو به پیشخدمت کرد و گفت لطفا نمک هم بیاور ،

 اسم نمک که آمد دختر و  تمام افراد حاضر یک مرتبه به پسر خیره شدند ،

پسر نمک را در قهوه ریخت و آرام خورد ، دختر با تعجب گفت قهوه شور میخوری؟

 پسر جواب داد بچه که بودم خانه مان کنار دریا بود ، در ماسه ها بازی میکردم و طعم شور دریا را میچشیدم ،

حالا دلتنگ خانه ی کودکی شده ام ، قهوه شور مرا یاد کودکی ام می اندازد ،

 ازدواج انجام شد و چهل سال تمام هر وقت دختر قهوه درست میکرد ، داخل فنجان شوهرش نمک میریخت ،

 پس از چهل سال عاشقانه زندگی کردن ، مرد فوت کرد و نامه ای خطاب به همسرش برجای گذاشت:

 همسر عزیزم ببخش که چهل سال تمام به تو دروغ گفتم ، آن روز آنقدر از دیدنت خوشحال و هیجان زده شده بودم که به اشتباه به جای شکر درخواست نمک کردم ، چهل سال تمام قهوه شور خوردم و نتوانستم به تو بگویم ، بدترین چیز در دنیا قهوه شور است ، اگر بار دیگر به دنیا بازگردم و باز هم داشتن تو وابسته به خوردن قهوه شور باشد ، تمام عمر شورترین قهوه دنیا را به خاطر چشمان پر از مهر و محبت تو خواهم خورد.

بر اساس یک داستان واقعی

از نشریه اشپیگل آلمان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.