اندرحکایت ابوجارچی

اندرحکایت ابوجارچی

و

قلب تیم فوتبال

آورده اند که روزی مریدان دربادیه مشغول تفرج بودند به ناگاه شئ العجیبی دیدند که دردشت بسرعت می دویدوگردوخاک زیادی نیزبه پاکرده بودنخست گمان بردند که (میگ میگ) است لیک چون گردوخاک برزمین نشسته پیرنا وخفن نا ابوجارچی بن جیم خراسانی ازمیان آن پدیدارگشت مریدان بادیدن کرامت این استاد نعره ها زدند وجامه دریدندوسپس این فعل استاد را سبب پرسیدند ابن جیم گفت همانا  پیرنا استادنا (کارلوس کی روش) بگفته که جای خالی بازی های تدارکاتی راباقلب بزرگمان پر می کنیم مریدان گفتندیاخفن خب این چه ربطی به شماخواهدداشت؟!خفن گفت من ترسم ازآن است که این قلب ها آنقدربزرگ شودکه که تیم ازچندنقطه سوراخ گردد و ایضا درمسابقات لوله گردند مریدان چون این حکمت بشنیدندجامه ها برکندند ونعره ها زدند وسروصورت برخاربیابان ساییدند تا این که یک تن ازآنها گفت استادماکه به سوراخ بودن فوتبال مان عادت داریم چراجوالکی میدهی ؟!دیگرمریدان باشنیدن این سخن ازتکاپو ایستادند و کمی فکر نمودند وسپس ازدور وبر ابن جیم متفرق گشتند ابن جیم چون دید دیگرحکمت هایش خریدارندارد به    خانه اش رفت ونیم کیلوتخمه ژاپنی خرید وبه تماشای والیبال نشست

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.