زنگ تفکر


زنگ تفکر

فرض کنید که بتوانیم سن زمین را فشرده کنیم و هر صد میلیون سال آن را یک سال در نظر بگیریم !

در این صورت کره زمین مانند فردی ۴۶ ساله خواهد بود!

هیچ اطلاعی در مورد هفت سال اول این فرد وجود ندارد و درباره ی سالهای میانی زندگی او نیز اطلاعات کم و بیش پراکنده ای داریم !

اما این را میدانیم که در سن ۴۲ سالگی، گیاهان و جنگلها پدیدار شده و شروع به رشد و نمو کرده اند اثری از دایناسورها و خزندگان عظیم الجثه تا همین یکسال پیش نبود !

یعنی زمین آنها را در سن ۴۵ سالگی به چشم خود دید و تقریبا ۸ ماه پیش پستانداران را به دنیا آورد. آخر هفته گذشته دوران یخ سراسر زمین رافرا گرفت.

انسان جدید فقط حدود ۴ ساعت روی زمین بوده و طی همین یک ساعت گذشته کشاورزی را کشف کرده است !!!

بیش از یک دقیقه از عمر انقلاب صنعتی نمی گذرد و…حالا ببینید انسان در این یک دقیقه چه بلائی بر سر این بیچاره ی ۴۶ ساله آورده است!!!

@pabpamag

روزگار غریبى است دخترم!


روزگار غریبى است دخترم! دنیا از آن غریب‌تر!این چه دنیایى است که دختر رسول خدا را در خویش تاب نمی‌آورد؟این چه روزگارى است که «راز آفرینش زن» را در خود تحمل نمی‌کند؟این چه عالمى است که دُردانة خدا را از خویش می‌راند؟روزگار غریبى است دخترم. دنیا از آن غریب‌تر.آنجا جاى تو نیست، دنیا هرگز جاى تو نبوده است. بیا دخترم، بیا، تو از آغاز هم دنیایى نبودى. تو از بهشت آمده بودى، آن روزها که مرا در حرا با خدا خلوتى دوست داشتنى بود، جبرئیل؛ این قاصد میان عاشق و معشوق، این رابط میان عابد و معبود، این مَلَک خوب و پاک و صمیمى، این امین رازهاى من و پیام‌هاى خداوند، پیام آورد که معبود، چهل شبانه روز تو را می‌خواند، یک خلوت مدام چهل روزه از تو می‌طلبد…و من که جان می‌سپردم به پیام‌هاى الهى و آتش اشتیاقم زبانه می‌کشید با دَمِ خداوندى، انگار خدا با همه بزرگی‌اش از آن من شده باشد، بال در آوردم و جانم را در التهاب آن پیام عاشقانه گداختم.آرى، جز خدا و جبرئیل و شوى تو کسى چه می‌دانست حرا یعنى چه، کسى چه می‌داند خلوت با خدا یعنى چه؟اما… اما کسى بود در این دنیا که بسیار دوستش می‌داشتم، خدا همیشه دوستش بدارد، دل نازکش را نمی‌توانستم نگران و آرزده خویش ببینم.همان که در وقت بی‌پناهى پناهم شد و در وقت تنگدستى، گشایشم و در سرماى سوزندة تکذیب دشمنان، تن پوش تصدیقم؛ مادرت خدیجه.خدا هم نمی‌خواست او را دل نگران و مشوّش ببیند.در آن پیام شیرین، در آن دعوت زلال آمده بود که این چهل روز مفارقت از خدیجه را برایش پیغام کنم.عمار، آن صحابى وفادار را گسیل کردم:«جان من! خدیجه! دوری‌ام از تو، نه بواسطة کراهت و عداوت و اندوه است، خدا تو را دوست دارد و من نیز، خدا هر روز، بارها و بارها، تو را به رخ ملائکه خویش می‌کشد، به تو مباهات می‌کند و… من نیز.این دیدار چهل روزة من با آفریدگار و… ضمناً فراق تو، هم فرمان اوست. این چهل شبانه روز را تاب بیاور، آرام و قرار داشته باش و درِ خانه را به روى هیچکس نگشاى.من چهل افطار در خانة فاطمه بنت اسد می‌گشایم تا وعدة الهى سرآید و دیدار تازه گردد.پیام که به مادرت خدیجه رسید، اشک در چشمهایش حلقه زد و آن حقله بر در چشمها ماند تا من در شام چهلم، حلقه از در برداشتن و وقتى صداى دلنشین خدیجه از پشت پنجره انتظار برآمد که:کیست کوبندة درى که جز محمد (صلّى الله علیه وآله وسلّم) شایسته کوفتن آن نیست؟گفتم: محمدم.دخترم! شادى و شعفى که از این دیدار در دل مادرت پدید آمد، در چشمهایش درخششى آشکار می‌گرفت. افطار آن شب از بهشت برایم به ارمغان آمده بود، طرف‌هاى غروب جبرئیل، آن ملک نازنین خداوند، با طبقى در دست، آمد و کنارم نشست. سلام حیات آفرین خدا را به من رساند و گفت که افطار این آخرین روز دیدار را، محبوب ـ جَلَّ و عَلا از بهشت برایت هدیه کرده است.در پى او میکائیل و اسرافیل هم آمدند ـ خدا ارج و قربشان را افزون کندجبرئیل با ظرفى که از بهشت آورده بود، آب بر دست‌هایم می‌ریخت، میکائیل شستشویشان می‌داد و اسرافیل با حوله لطیفى که از بهشت همراهش کرده بودند، آب از دستهایم می‌سترد.ببین دخترم! ـ جان پدر به فدایت ـ که همة مقدمات ولادت تو قدم به قدم از بهشت تکوین می‌یافت.این را هم باز بگویم که تو اولین کسى هستى که به بهشت وارد می‌شوى. تویى که بهشت را براى بهشتیان افتتاح می‌کنى.این را اکنون که تو مهیاى خروج از این دنیاى بی‌وفا می‌شوى نمی‌گویم، این را اکنون که تو اسماء را صدا می‌کنى که بیاید و رخت‌هاى مرگ را برایت مهیا کند نمی‌گویم…این را اکنون که تو وضوى وفات می‌گیرى نمی‌گویم، همیشه گفته‌ام، در همه جا گفته‌ام که من از فاطمه بوى بهشت را می‌شنوم.یک بار عایشه گفت: چرا اینقدر فاطمه را می‌بویى؟ چرا اینقدر فاطمه را می‌بوسى؟ چرا به هر دیدار فاطمه، تو جان دوباره می‌گیرى؟گفتم: «خموش! عایشه! فاطمه بهشت من است، فاطمه کوثر من است، من از فاطمه بوى بهشت می‌شنوم، فاطمه عین بهشت است، فاطمه جواز بهشت است، رضاى من درگروى رضاى فاطمه است، رضاى خدا در گروى رضاى فاطمه است، خشم فاطمه جهنم خداست و رضاى فاطمه بهشت خدا.»فاطمه جان! خاطر تو را نه فقط بدین خاطر می‌خواهم که تو دختر منى، تو سیّدة زنان عالمیانى، تو برترین زن عالمى، خدا تو را چنین برگزیده است و خدا به تو چنین عشق می‌ورزد.این را من از خودم نمی‌گویم، کدام حرف را من از جانب خودم گفته‌ام؟آن شب که به معراج رفته بودم، دیدم که بر در بهشت به زیباترین خط نوشته است:خدایى جز خداى بی‌همتا نیست، محمد (صلّى الله علیه وآله وسلّم) پیامبر خداست. على معشوق خداست، فاطمه، حسن و حسین برگزیدگان خدا هستند و لعنت خدا بر آنان که کینه‌ورز این عزیزانِ خدا باشند.این را اکنون که تو غسل رحلت می‌کنى نمی‌گویم.آن روز که من در خیمه‌اى نشسته بودم و بر کمانى عربى تکیه کرده بودم یادت هست؟

گروه فرهنگی و مذهبی نینوا

 

هوای امروز دوشنبه 3 اسفند مشهد پاک شد.

http://s7.picofile.com/file/8240160468/%D8%B4%D8%A7%D8%AE%D8%B5.jpg

هوای امروز دوشنبه 3 اسفند مشهد پاک شد.ایستگاه صدف پاک و خیام شمالی و چمن آلوده ترین ایستگاه ها

@toosna

(ریشه ضرب المثل)پارتی بازی

ریشه ضرب المثل

پارتی بازی

«پارتی» لغتی فرانسوی است به معنای حزب و «پارتی‌بازی» همان حزب‌بازی است که در دنیای امروز، هرگاه اعمال نفوذ و توصیه متنفذین باعث شود که انسان شایسته‌ای از کاری که لایق آن است، باز بماند و در عوض شخص ناشایستی جای او را بگیرد، در عرف گفته می‌شود پارتی‌بازی انجام گرفته است. در حالی که معنی لغوی این ضرب‌المثل با آن‌چه که منظور می‌باشد، یکی نیست.

«ریشه‌های تاریخی امثال و حکم» گردآوری مهدی آملی

@Zendegisalam

عیادت سردار سلیمان

http://s6.picofile.com/file/8240159526/%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AA_%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85_%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C.jpg

عیادت سردار سلیمانی از یک جانباز مدافع حرم در تهران

 

@Zendegisalam

تبلیغ لذت سفر به ایران در نشریه فرانسوی


تبلیغ لذت سفر به ایران در نشریه فرانسوی

 

جذابیت‌های گردشگری ایران و پیشنهاد سفر به کشورما در شماره جدید نشریه «پوتی فوته» فرانسه به انتشار رسید. به گزارش «دنیای سفر» این نشریه که با تیراژ بیش از 100 هزار جلد در هر دوره مهم‌ترین نشریه گردشگری فرانسوی‌زبانان جهان است، ایران را به‌عنوان پیشنهاد و ایده سفر در 4 صفحه معرفی کرده و از جذابیت‌های سفر به ایران برای مخاطبانش گفته است.

براساس این گزارش، در پشت جلد نشریه پوتی فوته با عکسی از دروازه ملل تخت جمشید، لذت سفر به ایران تبلیغ شده است. پوتی فوته در مهر ماه گذشته نیز کتاب راهنمای سفر به ایران را به مجموعه کتاب‌های راهنمای سفر خود اضافه کرد و این کتاب در 336 صفحه به عنوان راهنمای سفر در اختیار علاقه‌مندان فرانسوی‌زبان جهان برای سفر به ایران قرار گرفته است.

 

@TebyanOnline

(توصیه های پزشکی)دشمن های مو را بشناسید

دشمن های مو را بشناسید

 تغذیه ناسالم

 استرس

 نوسانات هورمونی

 بیماری‌های سیستمیک

 شوینده‌های نامناسب

 حرارت

 برس فلزی

 گروهی از مواد شیمیایی

برخی از انواع آرایش

 سیگار

 شستشوی مفرط

 آلاینده‌های محیطی

 برخی از داروها


@khabbar

نکاتی مهم برای پذیرایی از مهمان نوروزی:


نکاتی مهم برای پذیرایی از مهمان نوروزی:

درآجیل، از پسته و فندق دربسته وبادام باپوست استفاده نمایید.

ویک نفر را مسؤل سرگرم نمودن بچه ها کنید. مثلا قایم موشک بازی

از میوه های خیلی بزرگ مانند پرتقال و سیب و خیار سالادی استفاده کنید، و از گذاشتن کارد میوه خوری جدا خود داری نمایید، و تصور کنید که فراموش کرده اید !

ابتدا با یک نوع شکلات چسبنده از مهمانان پذیرایی کنید، به طوری که دندانهای آنها به هم چفت شود، و نه تنها خوردن، بلکه قدرت تکلم را هم از آنها بگیرد

مرتبا نگاه به ساعت کنید، به طوری که تصور نمایند جایی دعوت دارید.

اگر خدای ناکرده باتمام تدابیر امنیتی واقتصادی باز هم مشغول خوردن شدند به آنها زل بزنید تا خجالت بکشند. مستقیم و خیره به دهنشان نگاه کنید!

و من الله توفیق...

 

ستاد اقتصاد مقاومتی

 

[صیادی لولمان]

باز باران..

باز باران..

با ترانه

دارد از مادر نشانه.

بوی باران..

بوی اشک مادرانه

 پر ز ناله

کودکی با مادری پهلو شکسته

سمت خانه..

کوچه ها و تازیانه

گریه های کودکانه

حمله ی نامرد پَستی وحشیانه

تازیانه  تازیانه. .

پس چرا مادر، چرا گم کرده راه آشیانه..

باز باران.

دانه دانه ،حیـدرانه

بی صدا و مخفیانه

آه ، از غسل شبانه

زینبــانه

لرزه افتاده به شانه

پشت تابوتی روانه

بـــــاز  بـــاران

باز  . . .

ایام فاطمیه  تسلیت...

 

@khabbar ‼‼

کوچه پر از صداست، دلم شور می زند

کوچه پر از صداست، دلم شور می زند

این ناله از کجاست؟ دلم شور می زند

دستی زمخت، آمده بالا در ازدحام...

این مرد بی حیاست، دلم شور می زند

از اشک، کودکی نفسش بند آمده

دشوار روی پاست، دلم شور می زند

بی خار بود و در تن او خار می برند

یاسی که آشناست، دلم شور می زند

انگار دست موج به ساحل نمی رسد

بندی به دستهاست، دلم شور می زند

یک درب، یک شقایق و یک غنچه بود، وای...

این اوج ماجراست، دلم شور می زند

پیوند خورد آتش و خون، "آه" دود شد

ذکرم خدا خداست، دلم شور می زند

ناگاه درب... نقش زمین، نقش یاس شد

گلبرگ ها جداست، دلم شور می زند

رفتند... نیمه های شب آمد ولی فقط

نُه دست بر دعاست، دلم شور می زند

انگار حرف های دل این اذان صبح

"حیّ علی العزا"ست، دلم شور می زند

اما امیر گفت که سر می رسد کسی...

آن منتقم کجاست؟ دلم شور می زند...

 

 

اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج