پیغمبر خدا (ص) شخصی را دیدند که موهایش ژولیده بود، در هم ریخته و شانه نکرده ، لباسهایش کثیف بود، وضع در هم و آشفته ای داشت. حضرت فرمودند: بهره گیری از تمتّعات زندگی، جزو دین است. زهد به این معنا نیست که کسی موی سرش ژولیده، موی ریشش در هم ریخته، عمامه اش کج و کوله، لباسهایش کثیف یا پاره باشد. این، جزو زهد نیست.
بلکه آنچه خدای متعال به شما داده از آن بهره ببرید. البته در کنار عدم اسراف. این موجب نشود که کسانی بروند دنبال تجمّل گرایی و بگویند: دین این را خواسته. نه، اسراف نباید شود، انسان نباید کارهای غلط و زی اشرافیگری بگیرد. اینها جای خود محفوظ ، امّا از این طرف هم باید ظواهر را مرتب و منظم بکند.
الشافی ص 731/شرح حدیث از امام خامنه ای تاریخ- 91/2/19
TebyanOnline
زمزمه زیارت قبل از بستهبندی غذا
خدمتگذاران مهمانسرای حضرت، هر روز پیش از آغاز بستهبندی افطار، با قرائت زیارت خاصه، از امام رئوف مدد میطلبند.
ShahraraNewspaper
عن النبی ( صلی الله علیه و آله ) : پرهیزگارترین مردم کسی است که حق بگوید ، چه به سودش باشد چه به زیانش وعادلتر از همه مردم کسى است که آنچه براى خود پسندد براى مردم نیز پسندد وآنچه برخود روا ندارد برمردم روا ندارد. الشافی،ص822
از همه پرهیز کاری ها بالاتر ، این است که انسان حق را بگوید ، در موضع حق قرار بگیرد ؛ هم در آنجایی که حق به نفع اوست هم در آنجایی که حق به ضرر اوست ، جانب حق را رها نکند. عدالت به معنای این است که انسان هر چیزی را در جای خود قرار بدهد ، در حقوقی که بین مردم مشترک است ، تبعیضی قائل نباشد. بالا ترین عدالتها این است که انسان آنچه را برای خود دوست دارد،برای دیگران هم دوست داشته باشد. برای خودتان دعا می کنید، همان دعا را برای دیگران هم بکنید ! برای خودتان عافیت می خواهید،خیر می خواهید،مصلحت می خواهید ، عیناّ همان دعا را برای دیگران هم بکنید!(و بالعکس ، در ناپسندها نیز به همین شکل)
شرح حدیث از امام خامنه ای(مدظله العالی) در مقدمه درس خارج مورخه 91/08/21
TebyanOnline
۱۰سال زندگی با مشت و لگد!
گفتگو با زنی که زنده از خانه مرد کراکی بیرون آمد؛ اما اسیر مردی طماع شد.
telegram.me/joinchat/Agle5jwRuOK3Mosapy3hzQ
شهر دزدان
شهری بود که همة اهالی آن دزد بودند. شبها پس از صرف شام،
هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمیداشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن
به خانة یک همسایه. حوالی سحر با دست پر به خانه برمیگشت، به خانة خودش که آنرا هم
دزد زده بود. به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند؛ چون
هرکس از دیگری میدزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آنجا که آخرین نفر از اولی
میدزدید. داد و ستدهای تجاری و به طور کلی خرید و فروش هم در این شهر به همین
منوال صورت میگرفت؛ هم از جانب خریدارها و هم از جانب فروشنده ها. دولت هم به سهم
خود سعی میکرد حق و حساب بیشتری از اهالی بگیرد و آنها را تیغ بزند و اهالی هم به
سهم خود نهایت سعی و کوشش خودشان را میکردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس
ندهند و چیزی از آن بالا بکشند؛ به این ترتیب در این شهر زندگی به آرامی سپری میشد.
نه کسی خیلی ثروتمند بود و نه کسی خیلی فقیر و درمانده. روزی، چطورش را نمیدانیم؛
مرد درستکاری گذرش به شهر افتاد و آنجا را برای اقامت انتخاب کرد. شبها به جای
اینکه با دسته کلید و فانوس دور کوچه ها راه بیفتد برای دزدی، شامش را که میخورد،
سیگاری دود میکرد و شروع میکرد به خواندن رمان. دزدها میامدند؛ چراغ خانه را روشن
میدیدند و راهشان را کج میکردند و میرفتند. اوضاع از این قرار بود تا اینکه اهالی،
احساس وظیفه کردند که به این تازه وارد توضیح بدهند که گرچه خودش اهل این کارها
نیست، ولی حق ندارد مزاحم کار دیگران بشود. هرشب که در خانه میماند، معنیش این بود
که خانواده ای سر بی شام زمین میگذارد و روز بعد هم چیزی برای خوردن ندارد. بدین
ترتیب، مرد درستکار در برابر چنین استدلالی چه حرفی برای گفتن میتوانست داشته
باشد؟ بنابراین پس از غروب آفتاب، او هم از خانه بیرون میزد و همانطور که از او
خواسته بودند، حوالی صبح برمیگشت؛ ولی دست به دزدی نمیزد. آخر او فردی بود درستکار
و اهل اینکارها نبود. میرفت روی پل شهر میایستاد و مدتها به جریان آب رودخانه
نگاه میکرد و بعد به خانه برمیگشت و میدید که خانه اش مورد دستبرد قرار گرفته است.
در کمتر از یک هفته، مرد درستکار دار و ندار خود را از دست داد؛ چیزی برای خوردن
نداشت و خانه اش هم که لخت شده بود. ولی مشکل این نبود. چرا که این وضعیت البته
تقصیر خود او بود. نه! مشکل چیز دیگری بود. قضیه از این قرار بود که این آدم با
این رفتارش، حال همه را گرفته بود! او اجازه داده بود دار و ندارش را بدزدند بی
آنکه خودش دست به مال کسی دراز کند. به این ترتیب، هر شب یک نفر بود که پس از سرقت
شبانه از خانة دیگری، وقتی صبح به خانة خودش وارد میشد، میدید خانه و اموالش دست
نخورده است؛ خانه ای که مرد درستکار باید به آن دستبرد میزد. به هر حال بعد از
مدتی به تدریج، آنهایی که شبهای بیشتری خانه شان را دزد نمیزد رفته رفته اوضاعشان
از بقیه بهتر شد و مال و منالی به هم میزدند و برعکس، کسانی که دفعات بیشتری به
خانة مرد درستکار (که حالا دیگر البته از هر چیز به درد نخوری خالی شده بود)
دستبرد میزدند، دست خالی به خانه برمیگشتند و وضعشان روز به روز بدتر میشد و خود
را فقیرتر میافتند. به این ترتیب، آن عده ای که موقعیت مالیشان بهتر شده بود،
مانند مرد درستکار، این عادت را پیشه کردند که شبها پس از صرف شام، بروند روی پل
چوبی و جریان آب رودخانه را تماشا کنند. این ماجرا، وضعیت آشفتة شهر را آشفته تر
میکرد؛ چون معنیش این بود که باز افراد بیشتری از اهالی ثروتمندتر و بقیه فقیرتر
میشدند. به تدریج، آنهایی که وضعشان خوب شده بود و به گردش و تفریح روی پل روی
آوردند، متوچه شدند که اگر به این وضع ادامه بدهند، به زودی ثروتشان ته میکشد و به
این فکر افتادند که "چطور است به عده ای از این فقیرها پول بدهیم که شبها به
جای ما هم بروند دزدی". قراردادها بسته شد، دستمزدها تعیین و پورسانتهای هر
طرف را هم مشخص کردند: آنها البته هنوز دزد بودند و در همین قرار و مدارها هم سعی
میکردند سر هم کلاه بگذارند و هرکدام از طرفین به نحوی از دیگری چیزی بالا میکشید
و آن دیگری هم از ... .
اما همانطور که رسم اینگونه قراردادهاست، آنها که پولدارتر بودند و ثروتمندتر و
تهیدستها عموماً فقیرتر میشدند. عده ای هم آنقدر ثروتمند شدند که دیگر برای
ثروتمند ماندن، نه نیاز به دزدی مستقیم داشتند و نه اینکه کسی برایشان دزدی کند.
ولی مشکل اینجا بود که اگر دست از دزدی میکشیدند، فقیر میشدند؛ چون فقیرها در هر
حال از آنها میدزدیدند. فکری به خاطرشان رسید؛ آمدند و فقیرترین آدمها را استخدام کردند
تا اموالشان را در مقابل دیگر فقیرها حفاظت کنند، ادارة پلیس برپا شد و زندانها
ساخته شد. به این ترتیب، چند سالی از آمدن مرد درستکار به شهر نگذشته بود که مردم
دیگر از دزدیدن و دزدیده شدن حرفی به میان نمیاوردند. صحبتها حالا دیگر فقط از
دارا و ندار بود؛ اما در واقع هنوز همه دزد بودند. تنها فرد درستکار، همان مرد
اولی بود که ما نفهمیدیم برای چه به آن شهر آمد و کمی بعد هم از گرسنگی مرد.
به نقل از کتاب شاه گوش میکند؛ ایتالو کالوینو
تمام واژهها گنگند در تعریفِ نام تو
تمام شعرها لالند در وصفِ مقام تو
چنان از لطف لبریزی، چنان از عشق سرشاری
که کافر را مسلمان میکند ذکر مدام تو
سیره بزرگان
گذشت و بزرگواری
آیت الله سیدابوالقاسم اصفهانی افزون براینکه درعلوم شیعی و معارف اسلامی تبحر خاصی داشت به صفات و ملکات اخلاقی آراسته بود . فروتنی . بزرگواری . خویشتنداری . ایثار . ساده زیستی . توکل بر خداوند
توسل بر ائمه اطهار از جمله فضایل اخلاقی ایشان بود و همگان بدان آگاه بودند .
درسال 1309 شخصی که از ایشان خصومت و کینه شدیدی در دل داشت دست به جنایت هولناکی زد و فرزند عالم و فاضل وی را در صف نماز جماعت با خنجر مورد حمله قرار داد و او را به طرز فجیعی شهید کرد
قاتل را دستگیر کردند و به زندان بردند آیت الله العظمی اصفهانی شخصی را به نمایندگی از طرف خود به دادگستری فرستادند تا اسباب آزادی او را فراهم ساختند و از قاتل فرزند خود گذشتند و این باعث شگفتی همگان شد
رهبرانقلاب:هرچیزی راازخدا بخواهید؛حتی بندکفش را،حتی قوت روزانه خودرا.بگذارید این منِ دروغینِ عظمت یافته درسینه ما-که میگوییم«من»وخیال میکنیم مجمع نیروهاما هستیم-بشکند.
Afsaran_
شب جلو
تلویزیون خوابم برده بود
مامانم اومد ساعت دو نصفه شب پتو انداخت روم بوسم کرد
کلی هم
قربون صدقم رفت
بعد موقع رفتن پامو لگد کرد
داد زدم و
گفتم : آخه پام داغون شد
جواب داد: خاک تو سرت کنن آخه اینجا جای خوابه؟
صفدر حسینی رئیس صندوق توسعه ملی و پدر فاطمه حسینی عضو لیست اصلاح طلبان ماهیانه 57 میلیون تومان حقوق، به همراه کمک هزینه ورزش و اوقات فراغت فرزندان دریافت میکند‼
Afsaran_