چراکسی نگفت:"خدا"...!!


چراکسی نگفت:"خدا"...!!

بزرگی میگفت توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم خواندم سه عمودی یکی گفت بلند بگوگفتم یک کلمه سه حرفیه از "همه چیز برتر" استپدر گفت: پول تازه عروس مجلس گفت: عشق شوهرش گفت: یارکودک دبستانی گفت: علم پدر پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه گفتم: نه اینها نمیشه

گفت: پس بنویس مال گفتم: بازم نمیشه گفت: جاه خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه مادر بزرگ گفت: مادرجان، "عمر" است.سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کاردیگری خندید و گفت: وام یکی از آن وسط بلندگفت: وقت خنده تلخی کردم و گفتم: نه اما فهمیدم

تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش کشاورزبگوید: برف لال بگوید: حرف ناشنوا بگوید: صدانابینا بگوید: نورو من هنوز در فکرم که چراکسی نگفت:"خدا"...!!

صندوق رحمت الهی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.