برگ سبز

برگ سبز

خبر گناه ، اولیای خدا را از پا در می آورد

عالمى در شیراز بود که قبرش در حافظیه است و به حاج میرزا حسین یزدى معروف است. روزگارى مسجد این عالم، شلوغ‏ترین مسجد بود. او جزء علماى رده اول زمان قاجاریه در شیراز بود.

 روزى براى شیراز حکمران و به تعبیر امروزى، استاندار فرستادند. جلسه معارفه گرفت. ادارى‏ ها، نظامى ‏ها و انتظامى ‏ها را دعوت کرد، از جمله چند نفر از تاجران معروف بازار شیراز را نیز دعوت کرد.

براى این که میهمان‏ ها شاد باشند، دسته ‏اى مطرب یهودى نیز دعوت کرد که بخوانند و بنوازند. جلسه در روز پنج شنبه بود. حاج میرزا حسین یزدى روز جمعه بعد از نماز ظهر و عصر به منبر رفت.

گفت: من شنیده ‏ام که دیروز در این شهر، در منزل حاکم میهمانى بوده و چند نفر از شما بازاریان متدین نیز شرکت کردید. دسته مطرب یهودى تصنیف خواندند و تار و تنبور زده و رقصیدند، خبرش را به من دادند.

طاقت من از شنیدن این خبر طاق شده است. رنج بیشتر من این است که شما چهره‏ هاى مذهبى چرا در آن جلسه بودید و هیچ عکس العملى نشان ندادید.

از منبر پایین آمد و به خانه رفت و مریض شد. یک ماه نتوانست به مسجد بیاید. این گونه از پا در آمد.

روزى در طول این یک ماه، تاجرى آمد تا از بازار شیراز رد شود. به مغازه ‏اى آمد تا جنسى بخرد، صاحب مغازه گفت: چنین پیشامدى در شیراز شده است.

تاجر گفت: عاقبت این پیشامد به خیر است؟ تاجر در فکر فرو رفت که مهم‏ترین پیشامدى که شده این است که عالمى در این شهر از شنیدن خبر گناه مریض شده و امروز و فردا می‏میرد و مرد.

از شنیدن خبر گناه می ‏مردند.

اما ما چرا حالتى پیدا نمی ‏کنیم؟ چون خود این گناهانى که ما می ‏بینیم، گرچه خودمان اهل آن نیستیم،همین دیدن‏ ها بین ما و خدا حجاب ایجاد کرده است. این است که می بینیم و ناراحت نمی شویم.

اما خبر گناه، اولیاى خدا را از پا در می آورد.

پس آثار گناه با خود گناهکار، در دنیا و آخرت، چه می ‏کند؟

استاد انصاریان

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.