در هفته یک روز را به تنبلی اختصاص بدهید
با این کار استرس،فشار خون و احتمال سکته مغزی را کاهش می دهید
پس یک روز را تنبل باشید
Zendegisalam
حضرت_زینب شام_بلا
من زینبم که شام غمم را سحر نبود
جانسـوزتر زکربُبَـلایم سفـر نبود
گُلدسته های زندگیم نذر راه عشق
هـرگز ز داغ مهر حسینم حذر نبود
یادم نمی رود چو به گودال آمدم
بوی گُلم وزیده و از گُل خبر نبود
روزی که راه قافله افتاد سوی شام
داغی کُشنده تر زغم طشت زر نبود
از روی بام برسر ما سنگ می زدند
در آن میـانه غیـر سـر تو سپـر نبود
غیـر از هـزار طعنه و زخم زبانشان
آن قوم بی خبـر ز خدا را هنر نبود
پای سـر بریدۀ تـو طبـل می زدند
رحمی به حـال عتـرت خیرُالبَشرنبود
مـا راکنیـز خوانده و بُردند بین شامیان
ای کاش اجل رسیده،نفس هم به بَر نبود
تا راهی خرابه شدم، شد جهان خراب
کس را ز حال عتـرت حیـدر خبر نبود
شد مسکنم خرابه وطفلت بهانه داشت
جـزسنگ بستر دگری زیـر سـر نبود
خاک خرابه سرد وشب تار وهجر یار
از بهــر نـازدانـه رقیـه ، پـدر نبـود
غسّاله شُست به اشکش سه ساله را،آخر
جسمی ز جسـم دختـر تـو خُـردتـر نبود
شاعر : وحید_دکامین
جرقهای که شاه را بر انداخت!
گزارشی درباره نقش آیتالله سیدمصطفی خمینی در نهضت انقلاب اسلامی از نگاه حضرت آیتالله خامنهای
بخوانید
http://farsi.khamenei.ir/memory-content?id=27935
دزدی مرتبا به دهکده ای میزد، ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ. ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ.
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ.
ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ
ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪﺩﺍﺷﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ.
ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ،ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ
دست رئیس رشوهبگیر رو شد
ماجرای دستگیری یک مقام سازمان حفاظت محیطزیست
آخرین اخبار مشهد در شهرآرانیوز
داستانک
مداد رنگیها مشغول بودند به جز مداد سفید
هیچکس به او کار نمیداد ، همه میگفتند: تو به هیچ دردی نمیخوری...
یک شب که مدادرنگیها توسیاهی شب گم شده بودند،
مداد سفید تا صبح ماه کشید مهتاب کشید و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچکتر شد صبح توی جعبه مداد رنگی جای خالی او با هیچ رنگی پرنشد.
به یاد هم باشیم شاید فردا ما هم درکنارهم نباشیم…
تصویر یک آژان(پاسبان) در دوره پهلوی اول
آژانها مأموران شهربانی بودند. سیبیل کلفت، از مشخصه های رایج آنها بود! آژانها به نوعی در محدوده خدمتشان، سلطنت میکردند!
Yadeshbekheir
راز محبوبیت شهید حججی
هر کس میخواهد مانند امام حسین(علیهالسلام) محبوب همه عالم باشد، باید به قضای الهی راضی باشد و در برابر مشکلات صبر و استقامت داشته باشد که در این صورت، خدا بشارت به اجر و پاداش بیحساب داده است.
«إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ اجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِساب» [زمر/10]
هر کس که مرام حسینی داشته باشد و در مکتب امام حسین (علیهالسلام) درس آموخته باشد، مانند امام حسین(علیهالسلام) محبوب زمین و زمان میشود. شهید محسن حججی که کسی او را نمیشناخت در طی چند روز، تبدیل به شخصیت محبوب و جاودانهای میشود که همه او را میشناسند. او به امام حسین(علیهالسلام) اقتدا کرد و خدا هم او را همانند اربابش محبوب ساخت.