شب عید است و یار از من چغندر پخته می خواهد

"شب عید است و یار از من چغندر پخته می خواهد"

"گمانش می رسد من گنج قارون زیر سر دارم"

شده ورد کلامش کاش و، کیش از من طلب دارد

گمان دارد که در بین سران من نیز سر دارم

به گوشم خوانده بنزی آنچنانی میخری حتما

چرا؟ چون دیده در خوابش که بعد از عید، خر دارم

شنیده شارژ خواهد شد حساب من همین شبها

از آن سود سهامی که من خونین جگر دارم

نمیداند که من هفده هزار و نهصد و اندی

اجازه دارم از جیب عدالت سهم بر دارم

شب عید است و من در اشتیاق خدمت همسر

بدون شوق هم باشد، مگر راهی دگر دارم؟

به دستی فرش میشویم و با دست دگر شیشه

و با دست دگر... اصلا مگر دست دگر دارم؟

به ظاهر گرچه مشتاق و پر از شوق و پر از عشقم

ولی در باطنم صد بیت فحش مستتر دارم

شب عید است و جیب از پول و دل از کینه ها خالی

نگاهی بر قضا مانده نگاهی بر قدر دارم

یاسر پناهی فکور

وطنز |

vatanz_ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.