صبح آمد دفتر این زندگى را باز کن

صبح آمد دفتر این زندگى را باز کن

زیستن را با سلام تازه اى آغاز کن

روشن و شفاف باش و بى‌تخلف همچو روز

با نواى مهربانى عاشقى را ساز کن

با محبت آشتى کن همزبانى پیشه ساز

قلب خود را با صفاى همدلى دمساز کن

گل بخند و گل شنو در گلشن این بوستان

غنچه هاى لحظه ها را با نوازش ناز کن

روزتازه، فکرتازه، راه تازه پیش گیر

عاشقى را با کلام تازه اى آواز کن

بگذر از امواج منفى همچو طوفان خزر

سمت و سوى ساحل آرام دل پرواز کن،،

یاحق

عبدحقیرحق و از نیستان

نعمت اله غزالی

دلسوخته و خدمتگزارحقیر مردم مهربان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.