بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

قسم به صاحب قلم که غیر غم رقم نزد

قسم به صاحب قلم که غیر غم رقم نزد

و یا زد و برای من رقم به غیر غم نزد

که شاکرم از این خط نوشته بر جبین من

خطی که از غم دگر به جز غم تو دم نزد

غم تو را چنان عزیز داشت دل که پیش کس

دم از شکایتی که نه  دم از گلایه هم نزد

خوشا شب و خیال ها و خواب های تو  چه غم

که آتشی به خرمن شبم سپیده دم نزد

شبی گذشت با غم تو آن چنان شبی که کس

به جز غم تو خلوت من و تو را به هم نزد

خوشا طریق عاشقی خوشا و خوش تر آن که دل

به جز طریق عاشقی به هیچ سو قدم نزد

حسین_منزوی

heydarzadeh_channel

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.