مولایی بود، غلام بدی داشت. می‌گفت: این غلام را دوستش ندارم، به حرف من گوش نمی‌دهد.

مولایی بود، غلام بدی داشت. می‌گفت: این غلام را دوستش ندارم، به حرف من گوش نمی‌دهد.

یک روز برایش خبر آوردند، چرا نشسته‌ای؟! عده‌ای دارند غلام تو را می‌زنند. با عجله آمد از غلام دفاع کرد.

گفتند: تو گفتی دوستش نداری و بد است، چرا رفتی از او دفاع کردی؟!

گفت: با همه بدی‌اش، منسوب به من است؛ آبروی او آبروی من است.

یا صاحب الزمان، مهدی جان! با همه بدی‌هایمان، منسوب به شماییم، رعیت شماییم.

اگرچه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را

به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست

«اَللَّهُمَّ اِنِّی اَسئَلُکَ بِفاطِمَةَ وَ اَبیهَا وَ بَعلُهَا وَ بَنیهَا عَجِّل فِی فَرَجِ صاحِبَ الزَّمان»

ahlebit_astaneh

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.