ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
بیقرار یوسِف...
قرار است دوباره روبهروی مادری بنشینم تا از پسرش بگوید. پسری که مدتهاست رفته ولی همچنان در خاطرِ مادر، جوان و رعنا زندگی میکند.
مادری که حتی دیگر توان راه رفتن ندارد ولی همراه خاطرات پسرش میدود. یک دم این سو یاد دفتر و کتابهایش میافتد و آنی بعد در سویی دیگر یاد لحظه خاکسپاریاش را زنده میکند.
فقط در خاطرات است که میشود به این سرعت از زمانی به زمان دیگر و از مکانی به مکانی دیگر پا گذاشت و مادر شهید یوسف کامیاب عجیب در این خاطرهبازی پیشتاز است.
اولین جملاتش از پسرش اینهاست:«هفت تپه شهید شده است. همین. پسر خوب، نجیب، با خدا و باایمانی بود. رفت سربازی.»
با این مادر شهید بیشتر آشنا شوید
http://shahraraonline.ir/news/94724
ShahraraNews