ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
عجب حکایت تلخیست روزگارمان...!!
حاکمی در مشهد رسم بنهاد هر که از مسافران و ساکنان دزدی کند آن شخص را سوار بر الاغ به مدت یک هفته در شهر بگردانند.
این گذشت تا که شخصی از دیگری حلوا بدزدید و بخورد. به جرم دزدی به محکمه اش بردند و چون محکوم شد طبق حکمِ حاکم سوار بر الاغی او را در شهر بچرخانیدند و مردم در کوچه و بازار با دیدن آن حالت بسیار هیاهو بکردند.
هنگام چرخاندن نگهبان از دزد پرسید:
بسیار سخت میگذرد؟ دزد گفت نه !
حلوا را که خوردم، الاغ را هم که سوارم
مردم هم که شادی میکنند و شادند
از این بهتر چه هست؟!
حکایتی است شیرین از احوال مملکت !
بیت المال را که میخورند، بنز را هم سوارند
ملت نیز خوشحال و جوک میسازند و می خندند. خداوند این شادی و آرامش را از ملت ما نگیرد!