بنده در کار خودم مثل شما استادم

بنده در کار خودم مثل شما استادم

آدمی زیرکم و شاعر مادرزادم

هر طرف باد بیاید به همان سو بروم!

علت آن است که من پیرو حزب بادم

قیچی و لاک غلط گیر و فلان لازم نیست

من برای خودم اندازه ی یک ارشادم

مشکلم را به همه گفته ام و می دانم،

این که البته به جایی نرسد فریادم

بس که شب ها الکی تا به سحر بیدارم

هر کسی دیده مرا کرده گمان معتادم

مدتی سر به هوا بودم و بعد از چندی

با سرم شیرجه در چاه غرور افتادم

نام افراد طلبکار فراموشم شد

نام اشخاص بدهکار نرفت از یادم!

"ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند"

تا غم نان به در آرد پدر و اجدادم

باز با این همه مشکل ابدا جا نزدم

لااقل در نظر اهل محل دلشادم

مدعی خواست کمی فتنه کند در کارم

غافل از این که خودم درس به شیطان دادم!

حق به حقدار رسید و همگان فهمیدند،

من به دنبال حقیقت، پی عدل و "داد"م

"داد" خود را که ز بیداد گرفتم، دیدم

بی جهت یک دو سه جا قافیه را وا دادم!

راشد انصاری

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.