چنان کپ کرده ام که پیش چشمم جامه میرقصد

چنان کپ کرده ام که پیش چشمم جامه میرقصد

کت و شلوار بشکن میزند پیژامه میرقصد

به احوال من و این جیب خالی، گوشت میخندد

کره کل میکشد، کف کرده شیر و خامه میرقصد

خبرهای رسیده آنقدر خوبست که حتی

میان پخش زنده مجری برنامه میرقصد

چه آوردی سر این شهر با لبخندهای خود

که جاهل دست بالا برده و علامه میرقصد

چه فازی داشت برق قیمت بنزین که از شوقش

سیا با نازی و هوشنگ با هنگامه میرقصد

نشستم اعتراضم را برای شیخ بنویسم

که دیدم تمبر جفتک میپراند نامه میرقصد

عالیه رجبی

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.