یلداخند / فال شماره ۸

یلداخند / فال شماره ۸

*الا ای آهوی وحشی کجایی

مرا با توست چندین آشنایی

دو تنها و دو سرگردان دو بی‌کس

دد و دامت کمین از پیش و از پس

بیا تا حال یکدیگر بدانیم

مراد هم بجوییم ار توانیم

که می‌بینم که این دشت مشوش

چراگاهی ندارد خرم و خوش*

ای صاحب فال؛ احتمالا شانس‌تان زده است. برادرانه توصیه می‌کنم امشب لباس خوبه را برای مهمانی یلدای ننه‌بزرگ‌تان بپوشید. چرا که هرچند این «وحشی»‌ای که شاعر گفته کمی فحش محسوب می‌شود؛ اما در عوض کلمه‌ی «آهو» هم در مطلع غزل آمده که این به آن در، و انگار خبرهایی است.

باری؛ امشب توی مهمانی یکی از دم بخت‌های اکازیون فامیل جلوی‌تان را به نیت مخ‌زنی می‌گیرد. (بله! شیتیل ما را هم لای همین صفحه بگذارید.)

مورد اکازیون، اول از تنهایی و بی‌کس و کاری خواهد نالید و در ادامه از ادبیات ارعاب و تهدید استفاده خواهد نمود. بعد یهو می‌گوید «الان پشت سرت رو نگاه!» بعد که هیچی نبود، خواهد گفت «یک جنّ مهیب می‌خواست چپ و راستت کند، من نگذاشتم.» ای صاحب فال؛ گول نخورید‌ها.

بچه‌ها «این دشت مشوش» ایران ماست. فرد مورد نظر، در مخ‌زنی‌اش می‌گوید «در این وضعیت که یارانه معیشتم را قطع کرده‌اند و نون بربری یه‌رو خاش‌خاش هزاروپونصد، این مملکت جای چریدن ما نیست. گویا اروپای غربی چراگاه‌هایش بهتر است. و ما اینجا بمانیم حیف می‌شویم.»

ای صاحب فال؛ مخ‌ات را زد؟!

سمیرا قره داغی

طنزیمtanzym_ir

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.