سوار تاکسی شدم، کنارم یکی بود که دستش مرغ و روغن بود

سوار تاکسی شدم، کنارم یکی بود که دستش مرغ و روغن بود

خلاصه بدجور جا تنگ شده بود

گفتم :  سبد کالاست ؟

گفت : آره

گفتم  :  ربش کو  ؟

گفت :  مگه ربم بود  ؟

گفتم  :  مگه خبر نداری  ؟

هیچی دیگه یارو پیاده شد رفت دنبال رب گوجه فرنگی !!!

خدایا منو ببخش !!!

خودت دیدی جا تنگ بود  ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.