یلدای امسال!

یلدای امسال!

این اولین پاییزی‌ بود که روی برگ‌ها با شوق و لذت بی‌وصف، قدم نزدیم، اولین پاییزی‌ بود که طعم گس خرمالو زیر دندانمان مزه نکرد و بوی تند نارنگی حالمان را جا نیاورد. اولین پاییزی‌ بود که اشتیاقی به هیچ چیز نداشتیم، اولین پاییزی‌ بود که سکوت کردیم و مطلقا غمگین بودیم.

چشم به هم زدیم و پاییز تمام شد، چشم به هم زدیم و زمستان رسید، چشم به هم زدیم و حوصله‌ای برای وداع با پاییز هم نداشتیم...

پاییز بود و کنار هم نبودیم، پاییز بود و با کسی قدم نزدیم، پاییز بود و به گرمی آغوش کسی پناه نبردیم، و حالا یلدا رسیده و محکومیم به تنهایی ...

یلدایی بدون جمع شدن‌ها و قصه گفتن‌ها و خندیدن‌ها، یلدایی در انزوا و سکوت، یلدایی بدون شور و شوق، یلدایی به دور از هم...

تفال می‌زنیم به دیوان حافظ و امید داریم که بشنویم؛ "یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور، کلبه‌ی احزان شود روزی گلستان غم مخور..." و یوسف گمگشته‌ی ما شادی‌ست و سلامتی‌ست و همنشینی‌های بدون هراس...

سر خم می سلامت...

یلداتون مبارک

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.