بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

سیره‌ی سیاسی #حضرت_زهرا سلام الله علیها

https://uupload.ir/files/41ib_%D8%AC%D9%86%DA%AF_%D8%A7%D9%8F%D8%AD%D8%AF.jpg

https://uupload.ir/files/fpvx_%D8%AC%D9%86%DA%AF_%D8%A7%D9%8F%D8%AD%D8%AF1.jpg

https://uupload.ir/files/luar_%D8%AC%D9%86%DA%AF_%D8%A7%D9%8F%D8%AD%D8%AF2.jpg

https://uupload.ir/files/e5q3_%D8%AC%D9%86%DA%AF_%D8%A7%D9%8F%D8%AD%D8%AF3.jpg

https://uupload.ir/files/iybv_%D8%AC%D9%86%DA%AF_%D8%A7%D9%8F%D8%AD%D8%AF4.jpg

سیره‌ی سیاسی #حضرت_زهرا سلام الله علیها

جنگ اُحد

آتش جنگ احد، تازه به خاموشی گراییده بود و منافقین سپاه رسول خدا(ص) داشتند پا به فرار می‌گذاشتند که یکی از آنان فریاد برآورد:

محمد کشته شد.

زهرا(س) که در آن روزها نوجوان بودند، با تعدادی از زنان دیگر به سرعت سمت معرکه به راه افتادند.

فاصله‌ی میان مدینه و احد را پیاده طی کردند و میان میدان، پیامبر(ص) را با دندانی شکسته و پیشانی مجروح یافتند.

زهرا(س)، صورت پدر را شستشو دادند، اما هنوز زخم پیشانی خونریزی داشت؛ پس قطعه‌ حصیری را سوزاندند و خاکسترش را بر روی زخم ریختند و بدین وسیله، جراحت پدر را مداوا کردند.

در همان جنگ، رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع)، شمشیر خود را به زهرا (س) دادند تا خون‌هایش را بشویند.

زهرا (س)، سلاح پدر را برای جنگی که ممکن بود روز بعد اتفاق بیفتد آماده کردند.

سیره ابن هشام. ج ۳، ص ۱۰۶، بحارالانوار، ج ۳۸. ص ۲۰۲

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.