بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

شقی تر از ابلیس

شقی تر از ابلیس

حضرت علی علیه السلام فرمود :

یک روز با قنبر بیرون از کوفه رفتیم ناگهان ابلیس را دیدم که جلو آمد گفتم:

پیرمرد بدی هستی تو گفت:

چرا این را می گویی ای امیرالمومنین به خدا قسم به تو می گویم سخنی از خودم از جانب خداوند عزوجل زمانیکه بخاطر گناهانم هبوط شدم به آسمان چهارم ندا کردم:

ای پروردگارم و سید من گمان نمی کنم آفریده باشی خلقی را که شقی تر از من باشد سپس خداوند وحی نمود به من:

بله خلق کردم کسی را که او شقی تر از توست پس برو به سمت مالک (خازن جهنم)تا اورا به تو نشان دهد.

سپس رفتم پیش مالک وگفتم سلام .

خداوند به تو سلام می رساند ومی فرماید به من نشان دهی کسی را که از من (ابلیس)شقی تر است پس برد مرا مالک بسوی آتش وبرداشت طبقه ی اول را وخارج شد آتشی سیاه گمان کردم که آتش الان من ومالک را می خورد.

مالک به آتش گفت:

آرام باش سپس مرا برد به سمت  طبقه ی دوم پس خارج شد آتشی که آن شدید تر ا آن سیاهی بود وحرارتش هم بیشتر بود مالک به آتش گفت:

خاموش باش پس خاموش شد.

برد مرا به سوی طبقه هفتم وهمه ی آتش ها خارج میشد از طبق آن که شدیدتر از اولی بود سپس آتشی خارج شد که گمان کردم که می خورد مرا ومالک را وهمه ی آنچه را که خداوند خلق کرده دستم را جلوی چشمم گذاشتم وگفتم:

دستور بده خاموش بشه والا هلاک می شوم.

مالک به من گفت:

تو هلاک نمیشوی تا وقت معلوم سپس امر کرد به آتش تا خاموش شود.

سپس دیدم دو مردی(جبت وطاغوت) را که در گردنهای آنها زنجیرهای آتش است واز سرهایشان از بالا آویزان شده بودند قومی با آنها بود که با تازیانه های آتش آنهارا می زدند

پس گفتم:

ای مالک اینها چه کسانی هستند؟؟؟گفت:

آیا نخواندی آنچه را که برساق عرش است

ومی خواندم آنرا قبل از اینکه خداوند خلق کند دنیارا به دوهزار سال قبل لااله الا الله محمد رسول الله صلوات الله اجمعین

موید کردم آن را ویاری کردم آن را به علی علیه السلام وگفت:

اینها (این دو جبت وطاغوت)دشمنان وظلم کنندگان به آنها هستند

بحار الانوار (ط بیروت)ج8ص315

Samaneh

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.