ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
مادر:
بگذارید دخترکان کوچک زمین
با لباسهای سفید خرگوشیشان،
فردا را برقصند.
بگذارید گیسوهای کوچک بافتهیشان بنفشهی شادی بچسبانند.
بگذارید عروسان جوان، حجلههایشان را با گلهای مهلو و نارنج بیارایند.
سیبها رسیده است و بچههایمان آمده اند.
پسر:
مادر؟ مادر؟ مادر؟
در غفلت خوابی که گذشت، طوفان سیاهی از دورها آمد
و باغ را آشفته کرد.
گیسوها
در شیون فرشتگان مردهی معصوم
آشفته گشتهاند.
عروسان، سیاه پوشند.
باغ، به تاراج رفته است.
سیبها، سیبها، سیبها
در هجوم کرمها
پوسیده شدهاند.
#حسین_پناهی
از کتاب: #سرودی_برای_مادران
#نشر_آناپنا
hoseinpanah