بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

صبح و ظهر و غروب یعنی برق

https://s4.uupload.ir/files/%D8%B5%D8%A8%D8%AD_o6r.jpg

صبح و ظهر و غروب یعنی برق

خرمنت را بکوب یعنی برق

نقش زیبای چوب، یعنی برق!

کرده در ما رسوب، یعنی برق

زندگی در جنوب یعنی برق

آب و اکسیژن و غذا بد نیست

گرمی و سردی هوا بد نیست

وضع تفریح شیخ ما بد نیست!

منتها جنس خوب یعنی برق!

زندگی در جنوب یعنی برق

بهترین اختراع، یعنی برق

اوج هر ارتفاع، یعنی برق

مانع ارتجاع، یعنی برق

جشن گلدن گلوب! یعنی برق

زندگی در جنوب یعنی برق

روزمان تار می‌شود بی‌برق

کارمان زار می‌شود بی‌برق

فتنه بسیار می‌شود بی‌برق

سکته گاه قلوب یعنی‌برق

زندگی در جنوب یعنی برق

عرق از پشت و رو سرازیر است

آدم از جان و مال خود سیر است

در نبودش فضا چه دلگیر است

چرخ‌ها را تیوب! یعنی برق

زندگی در جنوب یعنی برق

عده‌ای در حیاط، یعنی برق

پای برخی بساط، یعنی برق

توی بعضی نقاط، یعنی برق

رفته در پاچه چوب، یعنی برق

زندگی در جنوب یعنی برق

تلفن و گاز و آب کافی نیست

صد رقم انشعاب کافی نیست

هر چه کردم حساب کافی نیست

واجب هر وُجوب یعنی برق

زندگی در جنوب یعنی برق

برق یعنی تمام امکانات

اولین در مقام امکانات

اختیارات تام امکانات

شرشر آب جوب یعنی برق!

زندگی در جنوب یعنی برق

برق چون رفت، زندگی تعطیل

سعی و کار و دوندگی تعطیل

کل بندر بگی‌ نگی! تعطیل

پوششی بر عیوب! یعنی برق

زندگی درجنوب یعنی برق

برق ما را همیشه می‌گیرد

خون ما را به شیشه می‌گیرد

ریشه را گفت و تیشه می‌گیرد

هر سه مورد بکوب! یعنی برق

زندگی در جنوب یعنی برق

تا نگاهی به جیب مردم کرد

فیش برقم عجب تورم کرد

گیج گردید و خانه را گم کرد

عامل رُفت و روب یعنی برق!

زندگی در جنوب یعنی برق

پهلوانی دلیر، یعنی برق

علت مرگ‌ومیر، یعنی برق

بهترین دستگیر! یعنی برق

ختم کل ذنوب یعنی برق

زندگی در جنوب یعنی برق

دوست دارم تو را به جان خودم

تا تو باشی فقط از آن خودم

با توانِ تو و توان خودم!

ریتم دوب دوب دو دوب یعنی برق!

زندگی در جنوب یعنی برق

راشد اصفهانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.