برای زینب...
این روزا صحبتهای زیادی در مورد سگگردانی میشه و کلیپهای مختلفی هم پخش میشه،اما هیچکس مثل امزینب نمیتونه اهمیت برخورد با سگگردانی رو درک کنه، چرا!؟
ماجرا از اینجا شروع شد.
زینبِ ۲ سال و نیمه ما که تازه یه ماه بود از پوشک گرفته بودنش و خودش میگفت،تابستون سه سال پیش برای گردش با مامانش میرن بیرون.به سر کوچه که رسیدن، سگی که صاحبش قلادهاش رو باز کرده بود و آزادانه راه میرفت به زینب(دو سال و نیمه)حمله میکنه.با صدای جیغ زینب و مامانش، سگش رو برمیداره و میره.
اون میره
اما حالا زهرا(مادر زینب)میمونه و دختر بچهای که تازه مشکلاتش شروع شده.زینب از ترس دچار بیماری خود ایمنی میشه. همه موهای نازدونه میریزه و دوباره به پوشک بر میگرده.
حالا این مادر بجای شونه کردن موهای دخترش و بافتنش،از آخرین مژههای نازدونهاش عکس میگیره، حتی اگه دو تا مونده باشه. بجای گرفتن مو از روی برس از روی بالشت سرش جمع میکنه. گذر از این روزای سخت، سختتر تعاریف این واژه بوده...
هر تغییری در زندگی، اگر با فرهنگ همراه نباشه زیانهای جبرانناپذیری میتونه داشته باشه. مثل همین پدیده سگگردانی.
برای زینب...
این روزا صحبتهای زیادی در مورد سگگردانی میشه و کلیپهای مختلفی هم پخش میشه،اما هیچکس مثل امزینب نمیتونه اهمیت برخورد با سگگردانی رو درک کنه، چرا!؟
ماجرا از اینجا شروع شد.
زینبِ ۲ سال و نیمه ما که تازه یه ماه بود از پوشک گرفته بودنش و خودش میگفت،تابستون سه سال پیش برای گردش با مامانش میرن بیرون.به سر کوچه که رسیدن، سگی که صاحبش قلادهاش رو باز کرده بود و آزادانه راه میرفت به زینب(دو سال و نیمه)حمله میکنه.با صدای جیغ زینب و مامانش، سگش رو برمیداره و میره.
اون میره
اما حالا زهرا(مادر زینب)میمونه و دختر بچهای که تازه مشکلاتش شروع شده.زینب از ترس دچار بیماری خود ایمنی میشه. همه موهای نازدونه میریزه و دوباره به پوشک بر میگرده.
حالا این مادر بجای شونه کردن موهای دخترش و بافتنش،از آخرین مژههای نازدونهاش عکس میگیره، حتی اگه دو تا مونده باشه. بجای گرفتن مو از روی برس از روی بالشت سرش جمع میکنه. گذر از این روزای سخت، سختتر تعاریف این واژه بوده...
هر تغییری در زندگی، اگر با فرهنگ همراه نباشه زیانهای جبرانناپذیری میتونه داشته باشه. مثل همین پدیده سگگردانی.
حکمت 387 نهج البلاغه: شناخت خوبى ها و بدى ها (اخلاقى، اعتقادى):
وَ قَالَ (علیه السلام): مَا خَیْرٌ بِخَیْرٍ بَعْدَهُ النَّارُ، وَ مَا شَرٌّ بِشَرٍّ بَعْدَهُ الْجَنَّةُ؛ وَ کُلُّ نَعِیمٍ دُونَ الْجَنَّةِ فَهُوَ مَحْقُورٌ، وَ کُلُّ بَلَاءٍ دُونَ النَّارِ عَافِیَة.
شناخت خوبى ها و بدى ها (اخلاقى، اعتقادى):
و درود خدا بر او، فرمود: خیرى که در پى آن آتش باشد، خیر نخواهد بود، و شرّى که در پى آن بهشت است شرّ نخواهد بود. و هر نعمتى بى بهشت ناچیز است، و هر بلایى بى جهنّم، عافیّت است.
آمار امروز کرونا در ایلام
جمعه ۲۵ تیرماه ۱۴۰۰
موارد جدید ابتلا ۱۰۶
موارد فوتی ۱
بستری امروز ۴۷
کل مبتلایان تا امروز ۴۱۵۸۲
کل فوتی ها ۸۱۱
بستری موجود ۱۲۵
بهبود یافته ۳۹۹۰۹
شهرستان های قرمز :
ایلام، مهران، چوار و دره شهر
ایلام امروز
برترین عید خدا
غدیر ای برترین عید خدایی
غدیر ای با رسالت همگرایی
غدیر ای آیه ی اکمال وتبلیغ
غدیر ای قول ناب کبریایی
غدیر ای بر همه اتمام نعمت
کمال دین پاک مصطفایی
غدیر ای وحی نازل بر پیمبر
رسالت را کمال انتهایی
غدیر ای مرضی ذات خداوند
غدیر ای شاخص اسلام خواهی
غدیر ای حق نمایی بهر حیدر
ولایت را نشانی مرتضایی
غدیر ای وال من والاه در تو
که حب حیدرست حب خدایی
غدیر ای عاد من عاداه در تو
بود خصم علی خصم الهی
غدیر ای نصرت یاران حیدر
به ذلت دشمنش را رهنمایی
غدیر ای تا قیامت نور افشان
غدیر ای آفتاب روشنایی
غدیر ای ثقل اکبر،ثقل اصغر
نباشد بینتان هجر وجدایی
غدیر ای شهره ی در آسمانها
ملایک را دلیلی جانفزایی
غدیر ای حجت اصل ولایت
زشیعه می نمایی دلربایی
غدیر ای مرتضی ای آل حیدر
کنی بر شیعیان مشکل گشایی
غدیر ای روز شادی ومسرت
سبب بر شادی اهل ولایی
غدیر ای باعث زاری شیطان
دلیل قوت آل عبایی
خوشا عید غدیر وذکر حیدر
خوشا ار درگه مولا گدایی
خوشا آذین هر شهر ودیاری
خوشا جشن وخوشا نغمه سرایی
خوشا برکودکان عیدی بدادن
لباس نو به تن جلوه نمایی
خوشا دیدار روی ماه غایب
غدیر واز غم هجرش رهایی
شاعر : اسماعیل تقوایی
[پایگاه فرهنگیان پیشکسوت_حبیب ابن مظاهر (س . ج)]
٢٠ درس ناب برای زندگی به سبک بندگی
انسانهای بزرگ، متوسط و کوچک
درس ١
انسان های بزرگ زودتر از دیگران سلام می دهند
انسان های متوسط در سلام کردن عجله ای ندارند
انسان های کوچک اما منتظرند دیگران به آن ها سلام کنند
درس ٢
انسان های بزرگ اول فکر می کنند، بعد حرف می زنند.
انسان های متوسط اول حرف می زنند، بعد فکر می کنند
انسان های کوچک اصلا فکر نمی کنند
درس ٣
انسان های بزرگ بدی های دیگران را فراموش می کنند
انسان های متوسط خوبی های دیگران را فراموش می کنند
انسان های کوچک قبول ندارند که چیزی را فراموش می کنند.
درس ۴
انسان های بزرگ انتقادپذیرند
انسان های متوسط انتقاد گریزند
انسان های کوچک انتقاد ستیزند.
درس ۵
انسان های بزرگ اشتباهات خود را جبران می کنند
انسان های متوسط اشتباهات خود را تکرار می کنند
انسان های کوچک اصلا قبول ندارند که در زندگی اشتباه می کنند.
درس ۶
انسان های بزرگ به فکر حفظ جایگاه دیگران هستند
انسان های متوسط فقط به فکر حفظ جایگاه خود هستند
انسان های کوچک به فکر نابودی جایگاه دیگران هستند.
درس ٧
انسان های بزرگ به فکر جلب رضایت خداوند متعال هستند
انسان های متوسط به فکر جلب رضایت مردم هستند
انسان های کوچک آنقدر از خود راضی اند که هیچ کس از آن ها راضی نیست.
درس ٨
انسان های بزرگ خواستههای دیگران را تامین میکنند
انسان های متوسط تقاضای تامین خواسته هایشان را توسط دیگران دارند.
انسان های کوچک خواسته هایشان را به دیگران تحمیل می کنند.
درس ٩
انسان های بزرگ برای احقاق حقوق دیگران می کوشند.
انسان های متوسط فقط برای اثبات حقوق خود تلاش می کنند.
انسان های کوچک اما انگار فقط در تضییع حقوق دیگران پافشاری می کنند.
درس ١٠
انسانهای خوب کارشان را خوب انجام می دهند، اگرچه تشویق نشوند.
انسان های متوسط بشرط تشویق، کارشان را خوب انجام می دهند
انسان های کوچک اما تا تنبیه نشوند، کارشان را درست انجام نمی دهند.
درس ١١
انسان های بزرگ طبق برنامه عبادت می کنند.
انسان های متوسط بدون برنامه عبادت می کنند.
انسان های کوچک اصلا عبادت نمی کنند.
درس ١٢
انسان های بزرگ انرژی فراوانی به شما می دهند.
انسان های متوسط نه انرژی می دهند و نه انرژی می گیرند.
انسان های کوچک اما انرژی فراوانی از شما می گیرند.
درس ١٣
انسان های بزرگ اهل مطالعه و مطالبهاند
انسان های متوسط اهل مقایسه و مناظرهاند
انسان های کوچک اهل مغالطه و مناقشهاند.
درس ١۴
انسان های بزرگ با توجه به واقعیت های مهم تصمیم می گیرند.
انسان های متوسط با توجه به وقایع نه چندان مهم تصمیم می گیرند.
واقعیت این است که انسان های کوچک اصلا تصمیمات مهمی نمی گیرند؟
درس ١۵
انسان های بزرگ برای هر کاری مشاوره می کنند
انسان های متوسط همواره مشاهده می کنند.
انسان های کوچک فقط مشاجره می کنند.
درس ١۶
انسان های بزرگ در هر فرصتی می اندیشند
انسان های متوسط فرصت اندیشیدن پیدا نمی کنند.
انسان های کوچک اصلا نیازی به اندیشیدن نمیبینند.
درس ١٧
انسان های بزرگ بی جهت حرف نمی زنند.
انسان های متوسط خیلی حرف می زنند.
انسان های کوچک فقط حرف میزنند.
درس ١٨
انسان های بزرگ به حال دوستان مفیدند
انسان های متوسط دوستان به حالشان مفیدند.
انسان های کوچک اصلا دوستی ندارند تا به حالشان مفید باشد.
درس ١٩
انسان های بزرگ پول را خرج دیگران می کند.
انسان های متوسط پول را خرج خود می کنند.
انسان های کوچک اما خود را خرج پول می کنند.
درس ٢٠
انسان های بزرگ می دانند چرا کار می کنند.
انسان های متوسط نمی دانند چرا کار می کنند.
انسان های کوچک اصلا کاری نمی کنند.
خودتونو شریک کنین در ثواب دیگران با انتشار این پیام با هدف تحقق زندگی به سبک بندگی برای همه انشاءالله
بیسروسامانم وخیلی پریشانم حسین
غرق درعصیانم وخیلی پشیمانم حسین
سفره ی دل راهمیشه پیش تووا میکنم
مونس تنهاییام گرمی مژگانم حسین
با همه آلودگیام دوستت دارم حسین
دوست داری نوکرت راخوب میدانم حسین
جان من این چندقطره اشک راازمن نگیر
چون که بااین اشکهالبریزایمانم حسین
کشته ی اشکی و من پارهگریبان توام
ای تمام حاجت چشمان گریانم حسین
خوش بحال نوکری که پیراین درگاه شد
درحرم یابین روضهها بمیرانم حسین
هرشب جمعه که دلتنگ حریمت میشوم
ازسرشب تا سحرهرلحظه میخوانم حسین
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
کـربلایم را بده دیگر مرنجانم حسین
وقت هردردوغمی فرمود:فابک للحسین
روضه ی روزوشب شاه خراسانم حسین
دست وپا کمتر بزن خواهرفدای پیکرت
ای غریب مادرم گیسوپریشانم حسین
#نـوکــر_نـوشـت:
#حسین_جان
دوست دارم که فقط غرق غمت باشم وبس
یک شب جمعه ی دیگر،حرمت باشم وبس
صلی الله علیڪ یا سیدناالمظلوم یاابا عبدالله الحسین
سلام علیکم و رحمة الله،صبحتون بخیر،
#روزیتون_زیارت_کـربلای_مـعـلـی
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_رضاحیدری
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
[انامجنون الرقیه سلام الله علیها]
ازت خوشم اومده...میخام باهات شم...
دختره تو دانشگاه جلوی یه پسر رو گرفت وگفت : خیلی مغروری ازت خوشم میاد. هرچی بهت آمار دادم نگاه نکردی ولی چون خیلی ازت خوشم میاد، من اومدم جلو خودم ازت شمارتو بگیرم باهم دوست شیم.
پسرگفت : شرمنده نمیتوانم من صاحب دارم
دختره که از حسودی داشت میترکید گفت : خوشبحالش که با آدم باوفایی مثل تو دوسته...
پسره گفت : نه خوشبحال من که یه همچین صاحبی دارم.
دختره گفت اووووه چه رمانتیک این خوشگل خوشبخت کیه که این جوری دلتو برده
عکسشو داری ببینمش
پسر گفت : عکسشو ندارم خودم هم ندیدمش اما میدونم خوشگل ترین ادم دنیاست.
دختره شروع کرد به خندیدن
ندیده عاشقش شدی؟
نکنه اسمشم نمیدونی؟
پسر سرشو بالا گرفت گفت : آره ندیده عاشقش شدم اما اسمشو میدونم...
اسمش مهدی فاطمه است...
لَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج_اَلــــــسٰاعة
*در قدیم یک فردی بود در همدان به نام " اصغر آواره "*
*اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسیها و مجالس بزرگان شهر م جلس گرم کنی میکرد و اینقدر کارش درست بود که همه شهر او را میشناختند...*
*و چون کسی را نداشت و بیکس بود بهش می گفتند اصغر آواره!*
*انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگه کارش این شده بود میرفت در اتوبوس برای مردم میزد و میخوند و شبها میرفت در بهزیستی میخوابید.*
*تا اینجا داستان را داشته باشید!*
*در آن زمان یک فرد متدین و مومن در همدان به نام آیت الله نجفی از دنیا میره و وصیت کرده بوده اگر من فوت کردم از حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و از شاگردان خوب مرحوم حاج علی همدانی است بخواهید قبول زحمت کنند نماز میت من را بخوانند.*
*خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر اومدند برای تشیبع جنازه اون در قبرستان باغ بهشت همدان و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش برای خواندن نماز میت....*
*حاج آقا حسینی پناه وقتی رسید گفت تا شما کارها رو آماده کنید من برم سر قبر استادم حاج مولا حسین همدانی فاتحه ای بخوانم و برگردم.*
*وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتی خورد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسالخانه میبردند!*
*کنجکاو شد و به سمت آنها رفت...*
*پرسید این جنازه کیه که اینقدر غریبانه در حال تدفین آن هستید؟*
*یکی از کارگران گفت این اصغر آواره است!*
*تا اسم او را شنید فریادی از سر تاسف زد و گریست....*
*مردم تا این صحنه را دیدند به طرف آنها آمدند و جویای اخبار و حال حاجی شدند و پرسیدند چه شد که شما برای این فرد اینطور ناله کردید؟!*
*حاجی گفت: مردم این فرد را میشناسید؟*
*همه گفتند: نه! مگه کیه این؟*
*حاجی گفت: این همون اصغر آواره است.*
*مردم گفتند: اون که آدم خوبی نبود شما از کجا میشناسیدش؟!*
*و حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی....*
*گفت: سالها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمانها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر میرفت*
*سوار اتوبوس که شدم دیدم.... وای اصغر آواره با وسیله موسیقیش وارد شد...*
*ترسیدم و گفتم: یا امام حسین (ع) اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم حرمت لباسم از بین میرود، اگر هم اعتراض کنم مردم که تو اتوبوس نشستند شاید بدشان بیاد که چرا من نمیذارم شاد باشند و اگر هم پیاده شوم به کارم در قم نخواهم رسید... چه کنم؟!*
*خلاصه از خجالت سرم را به پایین انداختم...*
*اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود که ناگاه چشمش به من افتاد، زود تیمپو رو گذاشت تو گونی و خواست پیاده بشه که مردم بهش اعتراض کردند که داری کجا میری؟ چرا نمیزنی؟*
*گفت: من در زندگیم همه غلطی کردم اما جلوی اولاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) موسیقی ننواختم...*
*خلاصه حرمت نگه داشت و رفت...*
*اونروز تو دلم گفتم: اربابم حسین (ع) برات جبران کنه، حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم برای تشییع جنازه اصغر آواره و خدا خواسته حاجی عنایتی بهانه ای بشود برای این امر؛*
*خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد و خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انجام و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند...*
● *این نمکدان حسین جنس عجیبی دارد*
● *هر چقدر می شکنیم باز نمک میریزد*
*"یا حسین میخوام ١ میلیون نفر*
*به امام حسین سلام بدن*
*اَلسلامُ علی الحُسین*
*وعلی علی بن الحُسین*
*وَعلی اُولادالـحسین*
*وعَلی اصحاب الحسین*
*به اندازه ارادتت ارسال کن*
[انامجنون الرقیه سلام الله علیها]