بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

رفته بودم عشق نقاشی کنم، لیلا کشیدم

رفته بودم عشق نقاشی کنم، لیلا کشیدم

بغض بیداد زمان را در دل نجوا کشیدم

اشک سرخش می‌چکید از هُرم آتش روی گونه

کربلا آمد به یادم، چشم او را تا کشیدم

جرعه‌‌جرعه بی‌کسی، راه گلویش را گرفت و

تشنگی را بی‌محابا بر لب دریا کشیدم

روی تلِّ آرزوی خاکی‌ام با گریه گفتم

صحن «باب‌المجتبایی(ع)» که نداری را کشیدم

نقش خونین دلم را خوب در خاطر ندارم

روی درب کفشداری، یا نوشتم، یا کشیدم

در دل شب، ماجرای کوچه را با درد گفتی

آهِ سرد کوچه بود و من تو را تنها کشیدم

روی خاک خیس از خونِ تو و از اشک‌‌هایم

چهارگوشی از ضریحت، سخت بود امّا کشیدم

مرضیه قاسمعلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.