بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

پیدا می‌شود...

پیدا می‌شود

آن همه زیبایی‌ات از دور پیدا می‌‌شود

از کنار شال موی بور پیدا می‌‌شود

هر کسی خواهر خطابت کرد قصدش خیر نیست

خواهر من آدم ناجور پیدا می‌‌شود

بعد شام سلف حتی مردها هم خواهرند

این همه اعجاز در کافور پیدا می‌‌شود

گاه با قصد قرابت دوری از دلبر کنید

عشق در سریال‌ ها اینجور پیدا می‌‌شود

در جهنم هم شبیه باغ رضوان حور هست

منتها برعکس آن مأمور پیدا می‌‌شود

چیپس را با ماست این دنیا بخور در آخرت

رودهای جاری از انگور پیدا می‌‌شود

شیخ از بین جماعت داد زد درد تو چیست

شیخ قدری صبر کن منظور پیدا می‌‌شود

دار را آماده کن حتی اگر جرمی نبود

بی‌ گمان حق‌حق‌کنان منصور پیدا می‌‌شود

سنگ هر جایی که باشد می‌‌خورد بر پای لنگ

بین لنگان از قضا تیمور پیدا می‌شود

زیر میز عده‌‌ای از دکتران جای شفا ست

روی میز دکتر اما گور پیدا می‌‌شود

گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

دَندِ نرم و چشم‌‌های کور پیدا می‌‌شود

شاید اهل کهف از بیدار بودن خواب شد

اختیاری چون نشد حل، زور پیدا می‌‌شود

پشت کنکوریم و کن کور ای خدا کنکور را

در بهشتت هم مگر کنکور پیدا می‌شود

توی ایران غیر زاکانی و ایرج میرزا

فیض و قاسم‌خانی و شاپور پیدا می‌شود

ای سلیمان گفته بودی شاعر این شعر کو

زیر پایت را نظر کن مور پیدا می‌‌شود

رضا حسین‌پور

وطنز | بهترین شعرهای طنز

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.