ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
*یکی از منبریها پس از یک سخنرانی رفت منزل عارف بزرگ شیخ رجبعلی خیاط*
*به محض ورود شیخ با یک نگاه تندی به او نگاه کرد*
*شیخ گفت میخواهی پرونده اعمالت را ببینی؟*
*اون فرد واعظ ومنبری گفت بله*
*شیخ تصرفی کرد وبا دست خود پرونده اش را نشانش داد*
*دید الی ما شاءالله جرم وجنایت وقتل ودشمنی با دین و.... در پرونده اعمالش هست*
*از شدت ناراحتی غش کرد*
*وقتی سرحال شد گفت یا شیخ این پرونده چیه ؟*
*من در عمرم یک سیلی به کسی نزده ام یک فحش نداده ام کوچکترین ظلمی نکردم فقط نوکری اهل بیت را کردم*
*شیخ رجبعلی به او گفت چرا امروز در سخنرانیت از رضا شاه تجلیل کردی وگفتی عجب امنیتی ایجاد کرده است؟*
*با تجلیل از او در تمامگناهانش شریک شدی*
*بعد شیخ رجبعلی ادامه داد که رضا شاه دشمن دین ودیانت واهل بیت هست واگر کار خاصی هم انجام داده در جهت منافع خودش واربابانش بوده*
*تمجید تو یعنی تایید او وشراکت در تمام جنایتها ودشمنیهایش با دین واهل بیت*
*کتاب کیمیای محبت - سرگذشت شیخ رجبعلی خیاط)*