هیچ جا خانه ی پدری نمیشود

هیچ جا خانه ی پدری نمیشود

جایی که بوی بچگی هایت را میدهداز درب‌ِ رنگ و رو رفته ی کهنه اش که وارد میشوی، صدای خنده و بازی های بچگی ات را میشنوی

چشم هایت را میبندی و در خاطراتت جان میگیری صدای کودکی را میشنوی که در گوشه های حیاط و پشت درختها قایم باشک میکند،

میخندد و با خنده اش شبیه بچگی هایت ذوق میکنی

مگر میشود چنین جایی بود و شاد نبود؟

مگر میشود عطر متفاوتِ غذای مادرت را استشمام کنی و خوشحال نباشی؟

اصلا مگر میشود کنار مادرت بنشینی،چند استکان چایِ اجباری اش را بنوشی و احساس خوشبختی نکنی؟

بهترین گوشه ی دنیا خانه ایست که کودکی هایت میان گُل های باغچه اش نفس میکشد

بهترین کاخ دنیا را هم که برایت بسازند

هیچ کجا خانه ی پدری ات نخواهد شد . .

"مرتضی‌خدام"

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.