یک روز خوب برای کشتی
یادداشت هادی عامل، گزارشگر مشهدی کشتی، از ریو 2016 برای شهرآرا
روز اول روز خوبی برای کشتی ما بود. یک مدال طلا و یک مدال برنز کسب کردیم.
برنز حسن رحیمی میتوانست طلا باشد، اما در یک لحظه کشتیگیر ژاپنی را دستکم گرفت و بازی را به کشتیگیر ۲۰ساله ژاپنی که هیچ عنوانی نداشت واگذار کرد.
در وزن ۷۴کیلو، سه کشتی یزدانی کمتر از ۹دقیقه بود! و به فینال راه پیدا کرد.
کشتیگیر روس چشمش آسیب دیدهبود و مرتب استراحت میکرد؛ ۳۰ثانیه کشتی میگرفت، ۵دقیقه استراحت میکرد.
یزدانی نمیتوانست تمرکز کند. کشتی از حالت طبیعی خارج شدهبود، اما در ادامه کار، با غیرت، تعصب و تکنیک توانست کشتیگیر را شکست بدهد و مدال طلا را کسب کند.
بعد از علیرضا دبیر که در ۲۰۰۰ سیدنی طلا گرفتهبود، ۱۶سال بود در کشتی آزاد طلا نگرفتهبودیم.
امیدواریم روز دوم هم روز خوبی باشد.
هادی عامل
وجود هیچکس غمها را
از بین نمی برد اما
کمک میکند با وجود غمها
محکم بایستیم ،
درست مثل چترِ خوب
که باران را متوقف نمیکند ،
اما کمک میکند آسوده
زیر باران بایستیم . .
ابرها به اسمان تکیه میکنند،
درختان به زمین و
انسانها به مهربانی یکدیگر.........
گاهی دلگرمی یکی
چنان معجزه میکند
که انگار خدا در زمین
کنار توست.
جاودان باد سایه کسانیکه
که شادی را علتند نه شریک،
و غم را شریکند نه دلیل ...
زندگیتان پر از آدم های خوب
متن ارسالی از خانم علیزاده
امام خمینی:نگذارید این انقلاب به دست نااهلان بیافتد!
آنها با تکه های نان خشک و بدون شیشلیک دشمنان اسلام را زمین گیر کردند.چون نا_اهل نبودند...فقط همین!
Afsaran
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع)
روز جهانی مساجد گرامی باد.
آستان قدس رضوی
این شعر تقدیم به تمام متولدین دهه های چهل و پنجاه و شصت
که اکنون خودساخته ترین پدران و مادران این سرزمین هستند
من پُرم از خاطرات و قصه های کودکی
این که روباهی چگونه، می فریبد زاغکی
قصه ی افتادن دندان شیری از هُما
لاک پشت و تکه چوب و فکرهای اُردکی
قصه ی گاو حسن، دارا و سارا
روز بارانی، کتاب خیس کُبری طِفلکی
تیله بازی درحیاط و کوچه و فرشِ اتاق
بر سر کبریت و سکه، یا که درب تَشتکی
چای والفجر و، سماور نفتی کنجِ اتاق
مادرم هرگز نیاورد، استکان بی نعلبکی
سکه ها و پول هایم، ثروت آن دوره ام
جمع می شد اندک اندک، در درون قُلکی
داستان نوک طلا با مخمل و مادر بزرگ
در دهی زیبا که زخمی گشته، بچه لَک لَکی
هاچ زنبور عَسل، نِل در فراق مادرش
یاد دوران اوشین و نقطه های برفکی
هشت سال از دوره شیرین، اما تلخ ما
پر ز آژیر خطر، با حمله های موشکی
آرزوها کوچک اما، در نگاه ما بزرگ
آرزویم بوده من هم، جبهه باشم اندکی
تا کجاها می برد این خاطره، امشب مرا
کاش می رفتم به آن دوران خوبم، دزدکی
یاد آن دوره همیشه با من و در قلب من
من به یاد و خاطراتت زنده ام، ای کودکی
زیتون:
رفع خشکی لثه وترک پوست ٬تب بر٬ مفید برای سوختگی٬ جلوگیری از امراض قلبی٬رفع کم خونی٬رفع سرفه های خشک
loulemancity
می دانی؟
یک
وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل
است !
و
بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید
به خودت استراحت بدهی
دراز
بکشی
دست
هایت را زیر سرت بگذاری
به
آسمان خیره شوی
و
بی خیال ســوت بزنی
در
دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت
شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن
وقت با خودت بگویـی :
بگذار
منتـظـر بمانند
سامان
چشم به هم میزنی میبینی
وسط اتوبوسی و یکی داره بهت میگه
پدرجان... مادر جان
شما بفرمایید بشینید جای من
قدر لحظه ها و با هم بودنها رو بدونیم
مهربان_باشیم
loulemancity
شخصی به بودا گفت من
خوشبختی میخواهم :
بودا به
شخص گفت :
نخست
مـــــن را حذف کن ، که حکایت از نفس دارد
سپس
میخواهــــم را حذف کن ، که حکایت از میل و خواسته دارد
اکنون
آنچه که با تو باقی می ماند ، خوشبختـــــــی ست