بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

شش یا هفت ساله که بودم....

https://s4.uupload.ir/files/%E2%80%8F%D8%B4%D8%B4_3w1l.jpg

شش یا هفت ساله که بودم

‏دست چک پدرم را بادفتر نقاشی ام اشتباه گرفتم

‏و تمام صفحاتش را خط خطی کردم

‏مادرم خیلی هول شده بود

‏دسته چک را ازدست من کشید و به همراه کت پدرم آنرا به حمام برد تابعد بگوید بخاطر سهل انگاری من دسته چکت خیس و خراب شده

‏آخر شب صدایشان رامی شنیدم

حواست کجاست زن

‏میدانی کارمن بدون آن دسته چک لنگ است؟

‏می دانی باید مرخصی بگیرم و نصف روز علاف بانک شوم؟

‏میدانی چقدر باید دنبال کارهای اداری اش بدوئم؟

‏صدای مادرم نمی آمد

‏میدانستی و سر به هوا بودی؟

‏بازهم صدای مادرم نمی آمد

‏سالها از اون ماجرا می گذرد

شاید پدرم اصلا یادش نیاید چقدر برای دوباره گرفتن آن دسته چک اذیت شد

‏مادرم هم یادش نمی آید چقدر برای کار نکرده اش شرمندگی کشید

‏اما من خوب یادم مانده است که مادرم آن شب سپر بلای من شد تا آب در دل من تکان نخورد

‏خوب یادم مانده است تنها کسی که قربانت شوم هایش واقعیست اسمش مادر است

(‏سیلویا گرکو به همراه فرزندش نیکولاس که در مسابقات فوتبال بعنوان برترین هواداران جهان انتخاب شدند

‏پسر سیلویا نابیناست و مادرش تمام مسابقات را برایش گزارش میکند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.