بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

فریدون مشیری" رک بگویم... از همه رنجیده ام!

فریدون مشیری"

رک بگویم... از همه رنجیده ام!

از غریب و آشنا ترسیده ام

با مرام و معرفت بیگانه اند

من به هر ساز ی که شد رقصیده ام

در زمستانِِ سکوتم بارها...

با نگاه سردتان لرزیده ام

رد پای مهربانی نیست...نیست

من تمام کوچه را گردیده ام

سالها از بس که خوش بین بوده ام...

هر کلاغی را کبوتر دیده ام

وزن احساس شما را بارها...

با ترازوی خودم سنجیده ام

بی خیال سردی آغوشها...

من به آغوش خودم چسبیده ام

من شما را بارها و بارها...

لا به لای هر دعا بخشیده ام

نظرات 1 + ارسال نظر
ارسطو چهارشنبه 3 اسفند 1401 ساعت 15:51

عالی روحشان شاد

دروود دروود دوروود ممنون ازاظهارنظرشما ازدیگر لینک ها هم دیدن فرمایید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.