بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

دریا خانه ات بود

دریا خانه ات بود

دلت دریایی

نامت دریادل

دریا تو را با خود برد

و من با آتشی که به جانم افتاده

شعله شعله می سوزم

خاکستر می شوم

و با بعضی از اندوه ابرها

چون قاصدکی سیاه

پرسه می زنم.

هشدار مهم

هشدار مهم

با توجه به هواشناسی تا سه ماه اینده فقط سه الی چهار روز باران درکشور خواهیم داشت، فقط بیست میلی متر باران تا این لحظه! شاهد شدیدترین خشک سالی هستیم عدم رعایت مصرف بهینه اب همه ما را به سختی خواهد انداخت

ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﺸﻨﻪ ﺍﺳﺖ .

.ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ برای شستشو ﮐﻤﺘﺮ ﻣﺼﺮﻑ ﮐﻨﯿﻢ

 ﺗﺎ :

ﺭﻭﺯﯼ    17000000

ﻟﯿﺘﺮ آﺏ ، ﺫﺧﯿﺮﻩ ﺷﻮﺩ.

ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺮﺍﮎ بگذارید

ﻭﺭﻭﺩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﻫﺸﺘﻤﻴﻦ ﺳﺎﻝ ﺧﺸﮑﺴﺎﻟﻰ!

ﻃﺒﻖ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﺎﺳﺎ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺍﺯ 8ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻭﺭﻩ30ﺳﺎﻝ ﺧﺸﮑﺴﺎﻟﻰ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ...

ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﻞ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ

ﻧﺒﺎﺷﯿﻢ،

ﺗﺎ ۱۰ﺳﺎﻝ ﺁﺗﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ،

ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ!

ﻃﺒﻖ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﻧﺎﺳﺎ ﺷﺪﺕ ﺧﺸﮑﺴﺎﻟﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺣﺪﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﮐﻨﻨﺪﻩ  ﻣﺤﺼﻮﻻﺕ ﺯﺭﺍﻋﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ.

ﺍﮔﺮ ﺗﺪﺍﺑﯿﺮ ﺟﺪﯼ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻧﺸﻮﺩ ﺑﮕﻔﺘﻪ ﻧﺎﺳﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﺸﻮﺭ ﻧﯿﻤﻪ ﺧﺸﮏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﺸﮏ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ!!

ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺍﻧﺠﺎﻡ ۲۵ % ﺻﺮﻓﻪ ﺟﻮﯾﯽ،

ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺤﺮﺍﻥ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ!

ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺭﺍ ﺟﺪﯼ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ!

ﻣﻮﻗﻊ ﺷﺴﺘﻦ ﻇﺮﻑ،

ﺣﻤﺎﻡ،

ﻟﺒﺎﺱ،

ﻣﺴﻮﺍﮎ،

ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ،

ﻭﺿﻮ

ﻭ ...

ﺑﻪ ﺍﺭﺯﺵ

ﺁﺏ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ!

ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﻢ ﺍﺳت

ﺁﺏ ﻣﺎﯾﻪ ﺣﯿﺎﺕ ﺍﺳﺖ...

خواهشا فقط نخونید

 

برگزاری حراج حضوری اموال اسقاطی آموزش وپرورش کوچصفهان

http://uupload.ir/files/grju_img_20180109_074337_494.jpg

برگزاری حراج حضوری اموال اسقاطی آموزش وپرورش کوچصفهان

حراج حضوری اموال اسقاطی آموزش وپرورش کوچصفهان برگزارشد

به گزارش روابط عمومی اداره آموزش وپرورش منطقه کوچصفهان، براساس مجوز قانون محاسبات عمومی کشور و طبق دستوالعمل اداره کل آموزش وپرورش استان گیلان و  باحضور کاظم طالبی معاون برنامه ریزی و توسعه مدیریت اداره آموزش وپرورش منطقه، پورجانعلی کارشناس مسئول اموال اداره کل آموزش وپرورش استان و محمودرشیدی کارشناس اموال منطقه و متقاضیان،حراج حضوری اموال اسقاطی آموزش وپرورش منطقه ازقبیل آهن آلات،تانکر،میزونیمکت و...درسالن اجتماعات اداره برگزارگردید

دراین جلسه ضمن پاکت گشایی و رویت مبالغ پیشنهادی شرکت کنندگان دراین حراج،و رعایت کلیه مفد قانونی اینگونه جلسات،اموال اعلام شده به متقاضی که بالاترین رقم ریالی را پیشنهاد داده بود،فروخته شد

سرخط_خبرها

سرخط_خبرها

رئیس سازمان بنادر و دریانوردی: امکان خارج کردن اجساد دریانوردان سانچی وجود ندارد

اشتباهات فاحش داوری فینال کشتی پهلوانی تایید و عوامل جریمه شدند اما کشتی مجدد برگزار نمی‌شود!

رئیس هییت جودو،کوراش و جوجیتسو خراسان رضوی: در مسابقات آسیایی اندونزی سه مدال میگیریم/سرمایه گذاری ما روی تیم های پایه است

بانک جهانی در گزارش خود با عنوان " چشم انداز اقتصاد جهانی" پیش بینی کرد رشد اقتصادی ایران در سال ۲۰۱۸ به ۴ درصد و در سال ۲۰۱۹ به ۴.۳ درصد می رسد

ShahraraNews

گپی خودمانی قسمت سوم

گپی خودمانی قسمت سوم

 «مو تمرین کأ درم که شاید یک‌دفأ،
بد بأردم و ده تهٰ ندیم...ماتم نگیرم.»

 روزها بر من و تو می‌گذرد، روزهای شاد، روزهای تلخ، روزهای زیبا، روزهای سخت، روزهای گرما، روزهای سرد، روزهای خنده، روزهای اشک.

روزهای زیادی گذشته است و انگار روز اول همین دیروز بود. تو را " تو" خطاب می‌کنم، توئی که ندیدمت، اما از هزارتن که می‌بینمشان به من نزدیک تری. تو را نمی شناسم، اما از هزار کس که می‌شناسم شان آشناتری. نامت را نمی دانم، اما می‌دانم که اگر ببینمت بی گفتن نامت خواهمت شناخت. بی گفت کلامی، حرف هایمان مشترک است، دردهایمان مشترک است.

بیا با هم بخندیم در روزهای پیروز و شاد، با هم بگریسیم در روزهای رنج و بیداد. با هم شنیده ایم حکایت ایستادن شکوفه‌ای را که گل می‌کند، با هم دیده ایم جوانه‌ای را که پیش از شکفتن در تندباد حادثه‌ای شوم له می‌شود. من خنده هایم را وقتی که چشمان تو می‌خواند با تو قسمت کرده ام، من گریه هایم را آنگاه که بغض تو ترکیده است، بر گونه ام احساس کرده ام. من همیشه، دیدار تو را به انتظار نشسته ام. هر صبح که چشم باز می‌کنی به روز، من تازه می‌شوم از آن نگاه. شاید که فکر کنی این تویی که مرا می‌بینی و می‌خوانی، اما در سوی دیگر من ایستاده ام که نیازمند چشمان تو ام که داستانهای و آداب و معاشرت و سنن این روستای تاریخی را بخواند.

تو خوانده‌ای و من نوشته ام و ما هر دو به نیاز آن دیگری پاسخ داده ایم؛ این دیدار فقط سهم تو نیست، شاید نگفته باشمت هرگز که اگر چشمان تو نبود، برای که می‌توانستم بنویسم؟ اگر شنونده ای ‌‌ برای قصه های این روستا نبود، شاید هزار بار تا کنون من قصه هایم را رها کرده بودم. وقتی کسی نیست که قصه هایت را بخواند، برای که می‌نویسی؟ چشمانت پر از بوسه باد که می‌خوانی و جان می‌دهی به روزهای من، به روزهای تو، به روزهای مایی که این سوی پنجره نشسته ایم .

شهرزاد حکایت قدیمی هزار و یک شب است، هزار و یک شب قصه گفته بود تا ولی نعمت او به خواب برود، اما من خوابت را نمی خواهم، چشمانت را نمی خواهم بخوابد، می‌خواهم بیدار بمانی، می‌خواهم چشمانت را باز کنی به هر آنچه بر این روستا گذشت و می گذرد، بر هر چه شیرین، بر هر چه تلخ. من قصه می‌گویم و می‌خواهم با خنده بخوانی شان تا خواب چشمانت را از من نگیرد، تا کابوسی پس از خواب نیاید و می‌دانم، که اگر بخوابی کسی حکایت این سرزمین را نخواهد شنید، نخواهد گفت، نخواهد نوشت و نخواهد خواند.

 عزیز من، رفیق نادیده ام!

روزمان را برای تو آغاز می‌کنیم، این دریچه را برای تو باز می‌کنیم و قصه روستایی را که دوست می‌داریم آواز می‌کنیم. گاهی این روزها سخت گذشته است، چندان سخت که به گفت نمی آید، و گاه آسان گذشته است، چندان که خستگی مان را از سختی بر دوش کشیدن باری گران کاسته است. اما تو می‌دانی، تو نیک می‌دانی که شادی، در این روزها از ما به غارت رفته است.

در این روزها، من بارها شوری اشک تو بر گونه ات را با چشم هایم چشیده ام، از پشت این دریچه، و قصه‌ای را روایت می کنم تا خنده هایت را به یادت بیاورم، خنده‌های دزدیده شده ات را. در این روستا. نمی خواهم من را در این میانه ببینی، اما می‌خواهم مرا بدانی، خنده هایمان را گویی هزار سال است به تاراج برده‌اند. ببین که بر سر مردمان چه بلاها که نازل نشد و مصیبت ها بر زندگی شان جاری شد و همین طور ادامه دارد.

ارسالی ازیک کاربرگیلانی

 

 

بچه محله امام رضایوم

بچه محله امام رضایوم

مورو میبینی که شر و باصفایوم

بچه محله امام رضایوم

زلزله یوم حادثه یوم بلایوم

بچه محله اما رضایوم

هر روز جمعه دلومه میبندوم

به پنجره طلاو برمگردوم

کار وباروم ردیفه باخدایوم

بچه محله امام رضایوم

به مو بگو بیا به قله قاف

اصلا موره بزار همونجه علاف

قرار مرار هر چی بگی مو پایوم

بچه محله امام رضایوم

دروغ مروغ نیست میون ما باهم

بالان برای مثال تو حرم

چند روزه که تو نخ کفترایوم

بچه محله امام رضایوم

چشم موره گرفته چند تا کفتر

گفته خودش اما رضایوم

هر کدومره خواستی وردر

الان داروم خادمارو میپایوم

بچه محله امام رضایوم

کفترارو که بردوم از رو گنبد

موروم مو تو نخ رفت و آمد

تو نقشه او گنبد طلایوم

بچه محله امام رضایوم

گنبد و نصفه شب مده به دستوم

او گفته هر وقت که بیای مو هستوم

مویوم که قانع و بی ادعایوم

بچه محله امام رضایوم

وقتی که میبینوم توی عالم همه

ازش میگیرن و میگن کمه

گنبدشو اگه بده رضایوم

بچه محله امام رضایوم

گنبد و منبد نمخوام باصفا

سی ساله پای سفره ای آقا

منتظر یه ژتون غذایوم

بچه محله امام رضایوم

یه مادر میتونه ۱۰ تا بچه رو نگهداره

http://uupload.ir/files/le8c_%DB%8C%D9%87_%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1.jpg

یه مادر میتونه ۱۰ تا بچه رو نگهداره

۱۰ تا بچه نمیتونن یه مادرو نگه دارن ؟

بی انصاف پادرشو بازنجیربه تخت بسته