بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

به سیل اشک باید شست راه کاروان را

به سیل اشک باید شست راه کاروان را
هنوز از جبهه می‌آرند تابوت جوان‌ها را

کدامین کاروان آهنگ یوسف با خودش دارد
غم ابرو کمانان می‌نوازد قد کمان‌ها را

نه پیراهن به تن مانده نه بوی پیرهن مانده
امان از این چنین داغی که می‌برد امان‌ها را

به ما با چشم و ابرو گفته بودند از چنین روزی
ولی باور نمی‌کردیم این خط و نشان‌ها را

به دنبال جوان خوش قد و بالای خود بودند
همانانی که با خود می‌بردند این استخوان‌ها را

اگر دریا نمی‌گنجد به کوزه با چه اعجازی
میان چفیه پیچیدند جسم پهلوان‌ها را

به ما گفتند یوسف‌ها به کنعان باز می‌گردند
ندانستیم با تابوت می‌آرند آنها را

به روی شانه لرزان مردم یک به یک رفتند
خدا از شانه مردم نگیرد این تکان‌ها را

این داستان اشک منو در آورد امیدوارم شماهم بخونینش اگه چشاتون بارونی شد برام دعا کنید

پزشک و جراح مشهور روزی برای شرکت

در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر

دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد ، باعجله به فرودگاه رفت

حین پرواز ناگهان اعلان کردند: که بخاطر اوضاع نامساعد هوا

و رعد و برق و صاعقه، که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای

هواپیما شده، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه داشته باشیم

دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت

من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر

با جان تعداد زیادی ازانسانهاست و شما میخواهید من 16ساعت

تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟

یکی از کارکنان گفت : جناب دکتر، اگر خیلی عجله دارید میتونید

یک ماشین کرایه کنید! تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است

دکتر با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و

به راه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد

و بارندگی شدیدی شروع شد بطوری که ادامه دادن برایش مقدور نبود

ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگه راه را گم کرده؛

اما خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی به راهش ادامه داد

که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد

کنار کلبه توقف کرد و در را زد.

صدای پیرزنی راشنید: "هرکه هستی بفرما داخل، در باز است

دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست

که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند

پیرزن خنده ای کرد و گفت : کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی

هست و نه تلفنی! ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت

استکانی چای بریز تاخستگی بدر کنی و کمی

غذا هم هست بخور تا جون بگیری

دکتر از پیرزن تشکرکرد و مشغول خوردن شد،

پیرزن نیز مشغول خواندن نماز و دعا بود.

دکتر ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی

نزدیک پیرزن خوابیده بود، و پیرزن هراز گاهی بین نمازهایش او

را تکان میداد

پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود، که دکتر به او گفت

به خدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی شما شدم،

امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود

پیرزن گفت: شما، رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش شما را کرده است

ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا

دکتر ایشان گفت : چه دعایی ؟

پیرزن گفت : این طفل معصومی که جلو چشم شماست،

نوه من است که نه پدر دارد و نه مادر. به بیماری مزمنی دچار شده

که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند

به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگ به نام دکتر هست

که او قادر به علاج این بیماری است؛ ولی او خیلی از ما دور

است و دسترسی به او مشکل است و من نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم

میترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتار شود؛

پس از خدا خواسته ام که کارمرا آسان کند

دکتر در حالی که گریه میکرد گفت

به والله که دعای تو، هواپیما را ازکار انداخت و باعث زدن صاعقه ها

شد و آسمان را به باریدن وا داشت

تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند

من هرگز باور نداشتم که خداوند عزوجل بایک دعا

این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیاکرده و بسوی آنها

روانه میکند

 

وقتی که دستها از همه اسباب کوتاه میشود ،

فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان به جا می ماند

خدایا تو که آنقد مهربونی تو که آنقدبزرگی

 به همه مقدساتت قسمت میدم

  گره از مشکلات همه باز کنی

خدایا محکمتر دستمونو بگیرآمین

التماس دعا

حرکت امام حسین(ع) از مکه به سوی عراق(60ق)

حرکت امام حسین(ع) از مکه به سوی عراق(60ق)

امام حسین(ع) در پی خودداری از بیعت با یزید بن معاویه، مکه را به قصد کوفه در عراق ترک کرد. آن حضرت، چهار ماه قبل از آن، از مدینه زادگاه و محل زندگی خود به همراه جمعی از خاندانش به مکه آمده بود. درمدتی که امام حسین(ع) در مکه بود، با استفاده از حضور تعداد زیادی از زائران خانه‏ی خدا در این شهر، توانست عده‏ی زیادی از مسلمانان را از ظلم و فساد حکومت یزید بن معاویه آگاه کند. در عین حال، به دلیل دعوت‏های مکرر مردم کوفه از امام وهمچنین توطئه‏ی ترور ایشان در مکه توسط عاملان حکومت یزید، آن حضرت رهسپار کوفه شد. ضمن آن که ترک مکه در هشتم ذی‏الحجه که از ایام حج است، باعث جلب توجه بیشتر همگان به مخالفت امام حکومت جابرانه ا‏ی یزید گردید

شهیدرضا احمدعلی نیا


شهیدرضا احمدعلی نیا فرزند رجبعلی متولد 1343/03/10 یکی از ورزشکاران با اخلاق لولمان رشته ورزشی فوتبال، درجه دار لشکر 16 زرهی قزوین  فردی خوشرو از خانواده مذهبی درشهر لولمان خیابان امام حسین(ع) در کوچه های خاکی محله پیربست ، فردی که منش پهلوانی را همیشه حفظ میکردتا الگوی جوانان ما بشود.در تاریخ 1365/02/25 در سن 22 سالگی در جوانی مطلق در تپه سبز فـکـه از خاک به افلاک پر کشید مزار این شهید در مسجد جامع لولمان زیارتگاه عاشق ولایت حضرت علی(ع) می باشد

یادش ونامش گرامی باد

برنامه هفته دفاع مقدس

برنامه هفته دفاع مقدس

سه شنبه31/6/94 رزمندگان ،نیروی مسلح سلحشوری پایمردی

عنوان برنامه : 1-جشن شکوفه ها بهمراه مقاله خوانی با موضوع دفاع مقدس ساعت 8 صبح دبستان آیت الله خامنه ای 2-یادواره شهدای زن استان گیلان ساعت 9 صبح سالناجتماعات شهر 3-رژه موتور سواری وخودرویی سطح شهر ساعت 10 صبح 4-عطر افشانی گلزار شهدای شهر کوچصفهان ساعت 11 صبح 5-هیات عاشقان ولایت و دیدار با امام جمعه محترم مسجد جامع 12 ظهر 6- یادواره شهدای برکاده ساعت 15 7-نشست بصیرتی با موضوع جنگ سخت و نرم مسجد جامع لولمان

 

چهارشنبه 1/7/94 روحانیت ،علم و دانش پژوهی ،سربازان

 1-نواختن زنگ آغاز سال تحصیلی وزنگ ایثار و استقامت ساعت 8 صبح هنرستان بنت الهدی صدر 2- برگزاری دعای پر فیض عرفه ساعت 15مسجد جامع کوچصفهان و لولمان 3-دیدار با خانواده شهدا ساعت 10 صبح و 16 عصر 4-دیدار از رزمندگان و ایثارگران ساعت 18

 

پنجشنبه 2/7/94 شهیدان ،جانبازان ،صلابت و فخر آفرینی

 1- برپایی نماز عید قربان و زیارت عاشورا ساعت 8 صبح مسجد جامع کوچصفهان 2- دیدار با خانواده شهدا 10صبح 3- عطر افشانی گلزار شهدای لولمان وروستاهای بخش 4- مراسم تجلیل از رزمندگان و ایثارگران ،محفل انس با قرآن ،هیئت منتظران موعود دجالوار5 جنگ سخت و جنگ نرم ،رودکل ،مسجد آقا سید دانیال ،مسجد حضرت موسی بن جعفر

 

جمعه 3/7/94 معنویت ،زنان ،خانواده و سلامت

 1-برگزاری دعای ندبه 7 صبح مسجد جامع کوچصفهان 2-پیاده روی خانوادگی سطح شهر 8 صبح 3-مسابقه دو رهروان روستای طارمسر 10صبح 4- میقات صالحین مسجد جامع کوچصفهان 10.30 - 5-سخنرانی پیش از خطبه و نماز جمعه 6-دیدار با خانواده شهدا 17 عصر 7-محفل انس با قرآن مسجد جامع مامودان

 

شنبه 4/7/94 دفاع همه جانبه ،جانبه جوانان ،پشتیبانی مردمی واصناف

 1-صبحگاه مشترک نیروهای نظامی و انتظامی سپاه سلمان 7.30 2-افتتاح پایگاه شهدای بلسبنه 11صبح 3-پخش فیلم با موضوع دفاع مقدس کلیه مدارس 11.30 4-هیئت منتظران موعود با مووع جنگ سخت و جنگ و نرم 5-محفل انس با قرآن وخاطر گویی دفاع مقدس مسجد ملاسرا

 

یکشنبه 5/7/94 ولایتمداری ،رزمندگان ،جهادگران ،آزادگان ،پیشکسوتان

 1- برگزاری مراسم خاطر گویی رزمندگان مدارس 10صبح 2- یادواره شهدای جعفرآباد ورودبارکی ساعت 15 و 16 3- هیئت منتظران موعود مسجد سده و جامع

 

دوشنبه 6/7/94 وحدت ملی ،بصیرت ،دشمن شناس وبیداری اسلامی ،استکبار ستیزی

 1- پیاده روی خانوادگی رودبارکی 8صبح 2- برگزاری مسابقه تفنگ بادی 10صبح 3- مسابقه فوتبال چمنی 15 عصر 4- مسابقه تفنگ بادی فشکچه 15عصر 5- مسابقه پینگ پنگ ملاسرا 16عصر دیدار با خانواده شهدا و ایثارگران 17 عصر 6- محفل انس با قران گیلوا دشتان

آیا میدانید در قطب شمال گرگ ها را چطور شکار میکنند؟

روی تیغه ای خون ریخته و ان را در قالب یخی قرار میدهند و در طبیعت رها میکنند

گرگ ان را میبیند ، خون را لیس میزند

یخ اب شده و تیغه زبان گرگ را میبرد

گرگ خون بیشتری میبیند و تصور میکند شکار خوبی بدست اورده

بیشتر لیس میزند و خون خود را میخورد

آن قدر از گرگ خون میرود ک توسط خودش میمیرد

و این کاری است که ماهواره با ما میکند

خودمان خودمان را میکشیم

ارسالی محمدی ازکوچصفهان

خاطرات مدرسه

خاطرات مدرسه

یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که
زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه
از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود

همشاگردی سلام

همشاگردی سلام

جشن عاطفه‌ها قراری است بین قلب‌های دریایی مردم و چشمان دانش‌آموزان محروم این سرزمین، بهانه‌ای است برای تقسیم مهربانی بین خود و هم‌نوع خود و تلنگری است از جنس دانش‌آموزانی با روح بزرگ و دستان کوچک به سوی آسمان تا شاید قدمی برای کمک به آنان برداشته شود.

صندوق‌هایی که هرساله در جشن عاطفه‌ها برای جمع‌آوری مشارکت‌های مردمی برقرار می‌شوند، منتظرند تا باران ناب مهربانی سخاوتمندان را بر زندگی دانش‌آموزانی ببارانند که امسال برای اولین‌بار الفبای نوشتن را می‌آموزند یا آنان که هنوز در میانه‌های راه تحصیل علم هستند و برای ادامه راه نیاز به قوت قلب دارند.

یا حتی دانش‌آموزانی که سال‌های آخر تحصیل را می‌گذرانند و تنها یک حامی می‌خواهند تا آخرین قدم‌های راه‌شان را تا قله ادامه دهند.

به شوق گشایش درهای دانایی، با گام های کودکی، راه مدرسه را طی می کنم. بارها روز اول مهر را به یاد آورده ام. هنوز عطر شاخه گلی که به دستم دادند، در فضای خاطرم می پیچد و مغرورِ آن کلامم که ورودم به مدرسه را خوش آمد گفت.

یادش به خیر؛ صدای زنگ مدرسه و شوری که در دلم برپا می کرد؛ بی تاب پاسخ به پرسش معلم، هیجان نمره بیست و اشتیاق شنیدن «آفرین» از زبان او !

مدرسه، فرصت بزرگ فهمیدن بود که در آن، روح قد می کشید و بزرگ می شد، اصلاً پی بردن به معنای زندگی، راز زیستن و قانون حیات، زیر سقف مدرسه به دست می آمد.

بنایِ محبوب آن همیشه آباد!

روز هیاهوی دانش آموزان شاد ... روز معلم های صبور و مهربان ... روز ناظم های دلسوز و مدیرهای دوست داشتنی ... روزی که باز فراش پرتلاش، می رود به جنگ هر چه غبار.

روزی که همه دیوارها، میزها و صندلی های مدرسه که از خواب تابستانی بیدار شده اند، به روی اهالی درس و دانش لبخند می زنند.

آغاز رژه منظم کیف ها سر صف های صبحگاهی که می روند به سمت باغ دانایی.

از امروز، قرار است همه ما جایی را بسازیم. می پرسید کجا را؟ همان خانه ای را که با آجر واژه ها ساخته می شود، همان جا که پنجره هایی از جنس برگ های سبز و زنده دارد، همان جا که وقتی آباد است که با کتاب خواندن و یاد گرفتن، تر و تازه شده باشد، خانه دل هایمان را می گویم.

پس همه شما امروز به مدرسه می روید که دل های نازنینتان را آبی بزنید، از روی شیشه هایش گرد و خاک نادانی را پاک کنید و این خانه ارزشمند را صفایی بدهید. به گل ها و سبزه ها دستی به نوازش بکشید و روز تولد مدرسه را جشن بگیرید.

کاش همیشه دانش آموز بمانیم! کاش هر سال، اول مهر که می شود، همین طور هیجان زده، منتظر صدای زنگ آغاز سال تحصیلی جدید، در پوست خودمان نگنجیم.

کاش قدر معلم های صمیمی را بیشتر بدانیم!

 

بوی ماه مهر

بوی ماه مهر
خاطرات شیرین بچگی من
وقتِ مرور خاطرات است؛ذهن خود را به گذشته ببرید

شیرین ترین لحظه دوران بچگی یا مدرسه خود را بنویسید.
باز آمد بوی مدرسه
بوی بازیهای راه مدرسه
بوی ماه مهر، ماه مهربان
بوی خورشید پگاه مدرسه
پاییز در راه است

زنگ مدرسه کم کم زده می شود

شادی، بازیگوشی، شور و تلاش بچه ها

چهره شهر را زیبا و متفاوت تر می کند.
در همین راستا وب لاک(زبان مادری) قصد دارد

کمپین خاطرات شیرین بچگی را برگزار نماید.

لذا از تمامی علاقه مندان در خواست می شود تا آثار فاخر خویش را

جهت درج دروب لاک(زبان مادری)  برای ماارسال نمایید

http://zabanemadari.blogsky.com

سیده مریم پاکزاد : درخصوص بدهی میلیاردی شهرداری لولمان توضیحاتی ارائه داد


فراسوی کوچصفهان /

به گزارش “سنگرما” سیده مریم پاکزاد شهردار سابق لولمان که چندی پیش توسط شورای شهر لولمان کنار زده شد در گفتگو باخبرنگاراجتماعی “سنگرما” در خصوص خبری مبتنی بر بدهی میلیاردی شهرداری لولمان اظهار کرد: بسیاری از حواشی اخیر به معاون عمرانی بنده در شهرداری لولمان بر می گردد که مطمئن بود که بعد از من شهردار لولمان خواهد شد که این امر تحقق نیافت.

شهردار سابق لولمان با تایید بدهی بیش از یک میلیارد اذعان کرد: بنده برای شهرداری برنامه های زیادی داشته ام.

وی افزود: بخشی از این بدهی برای چهار پروژه بوده است که هر کدام در آمد ۲۵۰میلیونی را به همراه دارد.

پاکزاد خاطر نشان کرد: از این مبلغ ۴۰۰میلیون تومان از اعتبارات استانی و۳۰۰میلیون هم از ماده ۲۲ تبصره ۱۸۰ به جا مانده است.

وی با بیان اینکه زمانی که شهرداری لولمان را تحویل گرفته ۳۰۰میلیون بدهی به جا مانده بود تاکید کرد: بنده برای شهر لولمان برنامه داشتم واگر می ماندم شاید تا ۱۰میلیارد هم برای عمران وآبادی شهر هزینه می کردم.