بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

«شهید حسین آستانه پرست »

«شهید حسین آستانه پرست » چاپ
بنیاد هابیلیان   
پنج‌شنبه، ۲۸ مهر ۱۳۸۴ / ۱۷ رمضان ۱۴۲۶ / ۲۰ اکتبر ۲۰۰۵

نام و نام خانوادگی شهید: حسین آستانه پرست

نام پدر: غلامرضا

تاریخ تولد: ۱۳۰۳

تاریخ شهادت: ۳۱/۵/۱۳۶۰ در مشهد

مدرک تحصیلی: فوق لیسانس الهیات

شغل: دبیر دبیرستان علوی و مدیر هنرستان شهید بهشتی (صنعتی) مشهد

شهید حاج حسین آستانه پرست در سال ۱۳۰۳ هجری شمسی در شهر مقدس مشهد در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشودند، دوران تحصیل از ابتدایی تا پایان دبیرستان را با موفقیت به پایان رسانیده و با توجه به علاقه شدید ایشان به علوم دینی و مذهبی در رشته الهیات دانشگاه مشهد ادامه تحصیل داده و با اخذ مدرک فوق لیسانس فارغ التحصیل گردیدند. پس از اخذ مدرک مدرک عالیه، در وزارت آموزش و پرورش استخدام و به شغل مقدس معلمی مفتخر و شروع به اشاعه علوم دینی و آشنا نمودن قشر جوان با دین مبین اسلام پرداختند که این امر با توجه به خفقان موجود از طرف رژیم شاهنشاهی با تمام فشارهای وارده توسط ایشان ادامه یافت.

شدت علاقه ایشان به شغل مقدسشان به حدی بود که حتی پس از نائل شدن به افتخار بازنشستگی به صورت افتخاری به ادامه ی کار پرداخته و فعالیتهای خود را قوت بخشیدند. خدمات شهید در جهت ارشاد و ترویج علوم دینی در میان جوانان و سایر کمکهای اجتماعی، مادی و معنوی با توجه به فشارهای نظام ستم شاهی به شرح زیر تقدیم می شود:

۱- تدریس قرآن مجید و تفسیر آن در مسجد الحمید و مهدیه.

۲- برپایی جلسات سخنرانی و برگزاری مراسم دعای ندبه، کمیل، توسل و سمات و ارشاد مردم به آشنایی بیشتر با مذهب شیعه و افشای ظلمهای تحمیل شده به مردم توسط حکومت شاهنشاهی.

۳- جذب کمکهای مردمی به خصوص از متمکنین شهر در جهت کمک به مستمندان به صورت نامشهود.

۴- بنیان گذار و مؤسس خیریه انصارالقائم (عج) در جهت اهداف کمک به نیازمندان که همچنان این موسسه ادامه ی فعالیت می نماید.

۵- از نیروهای مؤثر در جریان پیروزی انقلاب و به لحاظ متعهد بودن در بین مردم از افراد بسیار فعال در جهت آگاهی مردم در زمینه شرکت فعالانه در ایجاد حرکتهای مردمی بر علیه رژیم.

۶- روشنگری جوانان حزب اللهی و معتقد شیعه در مقابل تبلیغات منافقین که بعد از پیروزی انقلاب فعالیتهای مؤثری داشتند و کمتر افرادی قادر به شناسایی نیت پلید آنان بودند که با توجه به اشراف این شهید معزز به نیت های این سازمان همیشه جوانان سالم و معتقد را آگاهی لازم می دادند .

به دلیل عمق آگاهی ایشان نسبت به مواضع منافقین،آنان به این نتیجه رسیدند که این شهید معظم از افشا کنندگان منظورهای شوم و پلید و غیر اسلامی آنها است و سرانجام در روز چهارشنبه ۳۱/۵/۱۳۶۰ بدست یکی از عوامل گروهک تروریستی منافقین به نام ناصر حاج آقاجانی، مقابل درب منزل به درجه ی رفیع شهادت نائل آمده و دعوت حق را لبیک گفتند و به میهمانی سرور و سالارمان آقا علی ابن موسی الرضا (ع) رفته و در جوار ملکوتی آن حضرت مدفون گردیدند.

نام و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد...

شعر جالب برای تمام کافی نت ها و کسانی که زیاد با اینترنت کار می کنند .

کار من هر روز با اینترنت است

اطلاعاتم به روی دیسکت است

هر چه میگیرم همه از sever است

file های من درون folder است

بایگانی کوچک و کامل شده

همدم من سیستم عامل شده

فرصت دیدار کوه و دشت نیست

چون دگر وقتی برای گشت نیست

توی گلدانها فقط خاک و گل است

عکس گل در یاهو و در گوگل است

عکسهایم خارج از corbis نیست

فکر من جایی به جز office نیست

کارهای من همه تقلیدی است

رونوشت و CD و DVD است

گاه با بعضی کمی CHAT میکنم

گاه یک برنامه format میکنم

ارتباطاتم همه ایمیلی است

از سر کج خلقی و بی میلی است

دست و پایم خسته و بی حس شده

راه رفتن خارج از access شده

ورزش از برنامه ها کنسل شده

ورزشم ویندوز یا exel شده

یادگیری از سر مجبوری است

این زالزامات فیبر نوری است

قوری چای ، فلاسک تی شده

علم ما اکنون فقط IT شده

نام من محدود به PASSWORD گشت

جمله هایم مختصر چون word گشت

هر چه از آن زندگی شیرین شود

زود در سطل RECYCLEBIN شود

گر چه من گاهی شکایت میکنم

اندک اندک دارم عادت میکنم

شعر بنده در همین جا END شد

نامه ام با کامپیوتر SEND شد

حرف هایم را همه فوروارد کن

هر چه گفتمSAVE و روی HARD کن

شکوه هایم آنچنان BASIC نیست

هیچ نیکی بهتر از تکنیک نیست

تا حالا دقت کردین وقتی که عجله دارین

میخوای سریع به مقصد برسین

همه ی تاکسی ها غیب میشن یا مسافر دارن

ولی وقتی میخوای از خیابون رد شین

هرچی تاکسی تو اون خیابون هست

میاد جلو بوق میزنه؟

آخ که حرص آدم درمیاد

تلاش کنید

تلاش کنید همان گونه باشید که می گویید.

تلاش کنید همان گونه رفتار کنید که از دیگران انتظار دارید.

تلاش کنید همان گونه رفتار کنید که گرفتار عذاب وجدان نشوید.

تلاش کنید تا راست گویی و صداقت عادت شما شود.

تلاش کنید همیشه دنبال یادگیری باشید.

تلاش کنید با پیدا کردن دوستان جدید دوستان قدیمی را هم حفظ کنید.

تلاش کنید برای خوب کار کردن خوب هم استراحت کنید.

تلاش کنید همیشه برای اطرافیانتان جذاب باشید.

تلاش کنید اگر از کسی رنجیده اید، با خود او صحبت کنید، نه پشت سر او.

تلاش کنید وقتی به موفقیتی می رسید، آنهایی که در این راه به شما کمک     کرده اند را فراموش نکنید.

تلاش کنید تا عهدی شکسته نشود و اگر هم می شکند ،شما نباشید.

تلاش کنید تا باور کنید دیگران وظیفه ای در قبال شما ندارند و عامل سعادت یا شقاوت هر کس خود اوست.

تلاش کنید قدردان لطف دیگران باشید و با رفتار و گفتارتان آنها را از محبت پشیمان نکنید.

تلاش کنید به هر چیز آنقدر بها بدهید که استحقاقش را دارد.

تلاش کنید دنیا را با زیبایی هایش ببینید.

یک گنبدطلایی و یک آسمان امید

آقاسلام ...ضامن آهوی من شوید

آهوی من دلی است که ازمن رمیده است

آهوترازدل من بخداهیچ کس ندید

من دخترغریبه وتنهام یاکه نه

من یک کبوترم که پرش را زمانه چید

انیجا هوابرای پریدن مناسب است

آقاخداکندکه مرابال وپردهید

پروازدرهوای شما اوج لذت است

بابال دل کبوترتان تاخدارسید

گفتم غزل گره بزنم برضریح تان

شایدشبی به خواب من خسته سر زدید

یک گنبدطلایی و یک آسمان امید

ممنون که ضامن آهوی من شدید

 

ارسالی نرگس کاظمی زاده

دهه کرامت مبارک باد

السلام ای آفتاب عصمت ای کزدرگه تو کرده کسب منزلت عرش علاء یافاطمه

السلام ای زینت دامان زهراکزتو هست منت فضل و عطایافاطمه میلاد کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه (س)وتولد ولی نعمت ماعلی بن موسی الرضا(ع)ودهه کرامت مبارک باد.

دیشب اومدم خود کشی کنم

رفتم از سوپر سره کوچمون تیغ خریدم

رفتم نشستم تو حموم، وقتی که اومدم

تیغ رو بکشم رو رگم یه هو دیدم

که خودمون تو حموم تیغ داریم

اینقدر اعصابم خورد شد که هیچی دیگه

خود کشی نکردم!

از دفتر خاطرات یک خسیس

 

تاریک کوچه‌های مرا آفتاب کن
با داغ‌های تازه، دلم را مجاب کن
ابری غریب در دل من رخنه کرده است
بر من بتاب، چشم مرا غرق آب کن

ای عشق ای تبلور آن آرزوی سبز
برخیز و چون سکوت، دلم را خطاب کن

ای تیغ سرخ زخم، کجا می‌روی چنین
محض رضای عشق، مرا انتخاب کن

ای عشق، زیر تیغ تو ما سر نهاده‌ایم
لطفی اگر نمی‌کنی، اینک عتاب کن

سلمان هراتی

خوشا آنان که دانشجو ندارند

دوتا اینسو دوتا آنسو ندارند

که از شهریه ها غمباد گیرند

چو پولی تا نوک پارو ندارند

هر آن کس را که دیدی هست دلشاد

بدور از ناله و اندوه و فریــاد

بدان فرزند ایشان نیست راهی

پـدرجان ، سوی دانشگاه آزاد

غذایش را بجز کوکو ندیدم

به زیر پاش یک زیلو ندیدم

درون خانه اش را هرچه گشتم

به غیـر از پنج دانشجو ندیدم

باز باران٬ با ترانه میخورد بر بام خانه
خانه ام کو؟
خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟

روزهای کودکی کو؟
...
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران؟
گردش یک روز دیرین؟
پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟!
خاطرات خوب و رنگین
در پس آن کوی بن بست
در دل تو٬ آرزو هاست؟
کودک خوشحال دیروز
غرق در غمهای امروز
یاد باران رفته از یاد
آرزوها رفته بر باد
باز باران٬ باترانه
میخورد بر بام خانه
بی ترانه ٬ بی بهانه!!!
شایدم٬ گم کرده خانه