بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخند

http://uupload.ir/files/cgzw_%DA%86%D8%B1%D8%AE_%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D9%88%D9%86.jpg

چرخ گردون چه بخندد

چه نخندد تو بخند

مشکلی گر سر راه

تو ببندد تو بخند

غصه ها فانی وباقی

همه زنجیر به هم

گر دلت از ستم و

غصه برنجد؛ تو بخند

جایزه بهترین «توپچی»، «فرمانده» و «راننده نفربر» به ایران رسید

http://uupload.ir/files/fwak_%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87.jpg

جایزه بهترین «توپچی»، «فرمانده» و «راننده نفربر» به ایران رسید

تیم ایران در دیدار نهایی رشته «یورش نفربرها» از سری مسابقات نظامی ارتش‌های جهان در بخش «توپچی»، «فرمانده» و «راننده نفربر» عنوان بهترین‌ها را به دست آورد.

کانال سپاه ایران

sepahiran313

شخصی، محضر پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم رسید و چند سؤال کرد

شخصی، محضر پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم رسید و چند سؤال کرد که جز وجود مقدس پیامبر شخص دیگری قادر به پاسخ آن نبود و این امر به دلیل درک بالای ایشان نسبت به حقایق اشیا بود. سؤالات عبارت بودند از:

سنگین‌تر از آسمان چیست؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند:

بهتان به شخص بی گناه، از آسمان سنگین‌تر است!

غنی‌تر از دریا چیست؟

حضرت فرمودند: دل قناعت کننده از دریا غنی‌تر است!

وسیع‌تر از زمین چیست؟

حضرت فرمودند: حق، فراتر از زمین است!

داغ‌تر از آتش چیست؟

فرمودند: سلطان ظالم، از آتش سوزنده‌تر است!

از زمهریر(سرمای شدید و وحشتناک) سردتر چیست؟

فرمودند: احتیاج پیداکردن به افراد پست، یخ‌تر از زمهریر است!

سخت‌تر از سنگ چیست؟

حضرت فرمودند: قلب منافق، منافق به کسی می‌گویند که ظاهرش با باطنش یکی نیست.

تلخ‌تر از سم چیست؟

فرمودند: شکیبایی بر ناگواری‌ها، از سم تلخ‌تر است.

تحمل سختی‌ها و مشکلات، بدون شکایت و گله بسیار سخت و تلخ است، اما اگر برای خدا باشد، ارزشمند است.

صادق عفتی

رئیس جمهور می‌گوید زمان و شرایط سوال نمایندگان مجلس مناسب نیست!

http://uupload.ir/files/v7ox_%D8%B1%D8%A6%DB%8C%D8%B3_%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1.jpg

رئیس جمهور می‌گوید زمان و شرایط سوال نمایندگان مجلس مناسب نیست!

ایشان بفرمایند که چه زمانی مناسب است؟ وقتی قیمت دلار ۲۰۰۰۰تومان و سکه ۵میلیون تومان شد، مناسب است تا نمایندگان به وظیفه قانونی خود عمل نمایند؟!

علی قلهکی

طنز سیاسی دکترسلام

ble.im/Drsalaam

نوشت‌افزار ایرانی

نوشت‌افزار ایرانی

وزارت آموزش‌وپرورش در راستای حمایت از تولیدکنندگان ایرانی فراخوان عمومی نوشت‌افزار ایرانی به‌منظور برگزاری نمایشگاه‌هایی در فضاهای آموزش‌وپرورش و به‌منظور عرضه مستقیم کالای با کیفیت ایرانی انجام می‌دهد.

از کلیهٔ تولیدکنندگان نوشت‌افزار ایرانی که دارای پروانه تولید و مجوزهای قانونی و بهره‌برداری و فروش نوشت‌افزار ایرانی و استاندارد می‌باشند تقاضا می‌گردد که از طریق ارتباط با انجمن صنفی تولیدکنندگان نوشت‌افزار حضور خودشان را حداکثر تا تاریخ ۱۸ مردادماه در نمایشگاه نوشت‌افزار ایرانی اعلام نمایند.

تلفن‌های روابط عمومی انجمن صنفی تولیدکنندگان:

02155579992

02188315868

09120390315

ایمیل:

info@tollidtahrir.ir

(زنگ سلامت) تحقیقات نشان می‌دهد که روغن زیتون می‌تواند......

http://uupload.ir/files/0wk8_%D8%AA%D8%AD%D9%82%DB%8C%D9%82%D8%A7%D8%AA.jpg

تحقیقات نشان می‌دهد که روغن زیتون می‌تواند سبب بهبود فعالیت‌های مغزی شود، به خصوص در فرایندهایی نظیر حافظه و یادگیری.

این امر نشان می‌دهد که مصرف این محصول می‌تواند یکی از راه‌های مناسب پیشگیری از ابتلا به آلزایمر و سایر بیماری‌های مشابه وابسته به انحطاط و زوال ادراکی و شناختی باشد.

بیشتر بخوانید:

yon.ir/MF0ZT

TebyanOnline

این متن برنده جایزه نوبل شده

این متن برنده جایزه نوبل شده

مردی درحال مرگ بود،

وقتیکه متوجه مرگش شد خدا را با جعبه ای در دست دید،

خدا: وقت رفتنه.

مرد: به این زودی؟ من نقشه های زیادی داشتم

خدا: متاسفم، ولی وقت رفتنه

مرد: درجعبه ات چی دارید؟

خدا: متعلقات تو را

مرد: متعلقات من؟ یعنی همه چیزهای من؛

لباسهام، پولهایم و ....

خدا: آنها دیگر مال تو نیستند آنها متعلق به زمین هستند

مرد: خاطراتم چی؟

خدا: آنها متعلق به زمان هستند

مرد: خانواده و دوستانم؟

خدا: نه، آنها موقتی بودند

مرد: زن و بچه هایم؟

خدا: آنها متعلق به قلبت بود

مرد: پس وسایل داخل جعبه حتما بدنم هستند؟

خدا :نه؛ آن متعلق به گردوغبار هستند

مرد: پس مطمئنا روحم است؟

خدا: اشتباه می کنی، روح تو متعلق به من است

مرد با اشک در چشمهایش و باترس زیاد جعبه در دست خدا را گرفت

و بازکرد؛ دید خالی است!

مرد دل شکسته گفت: من هرگز چیزی نداشتم؟

خدا : درسته، تومالک هیچ چیز نبودی!

مرد: پس من چی داشتم؟

خدا: لحظات زندگی مال تو بود ؛

هرلحظه که زندگی کردی مال تو بود .

زندگی فقط لحظه ها هستند

قدر لحظه ها را بدان و لحظه ها را دوست داشته باش

آنچه از سر گذشت، شد سر گذشت...

حیف، بی دقت گذشت، اما گذشت!.

تا که خواستیم یک دو روزی فکر کنیم،

بر در خانه نوشتند: "در گذشت"

 

گذری بر اسرار تاریخ

http://uupload.ir/files/99fc_%D9%BE%D8%B3_%D8%A7%D8%B2_%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86.jpg

گذری بر اسرار تاریخ

پس از پایان جنگ تا کنون بر اثر انفجار مین بیش 170 نفر شهید و 850 نفر جانباز شده‌اند.

صدام پس از قطعنامه گفت سربازان من هنوز در خاک ایران هستند! منظور او 20 میلیون مین کاشته شده در ایران بود.

جذب حق‌التدریس

http://uupload.ir/files/xl1b_%D8%AC%D8%AF%D8%A8.jpg

جذب حق‌التدریس

مدیرکل امور اداری و تشکیلات آموزش‌وپرورش از ممنوعیت جذب نیروی حق‌التدریس جدید برای سال تحصیلی آینده خبر داد.

یارمحمد حسین‌بر در مورد به‌کارگیری نیروهای حق‌التدریس در سال تحصیلی جدید اظهار کرد: طی سال‌های گذشته ۳۲هزار نیروی حق‌التدریس جذب آموزش‌وپرورش شدند و بر اساس قوانین جدید جذب و به‌کارگیری نیروهای جدید به‌عنوان حق‌التدریس آزاد ممنوع است.

 مشروح خبر:

http://medu.ir/fa/news/item/674195

farhangiyan.ir

فرهنگیان

http://sapp.ir/farhangiyan.ir

دلنوشته زیبای یک رزمنده

دلنوشته زیبای یک رزمنده

برای نسل های بعد؛

وجنگ آمد.......

میدانی چه میگویم؟؟ آری جنگ آمد.

ما به دنبال جنگ نرفته بودیم..

او آمد..

تعدادی از ما جنگیدیم..رزمنده شدیم.  عده ای رنگ رزمنده گرفتند..عده ای نیز رنگ رزمندگی به خود پاشیدند.. وتعدادی نیز رنگ جبهه را ندیدند و راوی جنگ شدند...

عده ای رفتند...عده ای ماندند.

اما یا زخم برتن یا داغ بر دل...وعده ای نیز داغ بر پیشانی زدند.

عده ای مفقود،عده ای مظلوم،عده ای مغموم...وعده ای نیز مذموم.

تعدادی آمده بودند تا بروند.

قرار را بر رفتن گذاشته بودند..عده ای نیز آمده بودند تا بمانند.چاره ای نبود .شهیدی گفته بود.."از یک طرف باید بمیریم.تا آینده شهید نشود.واز طرفی باید شهید شویم تا آینده زنده بماند......راستی چه باید میکردیم؟؟؟

عده ای آمده بودند تا از خود حساب بکشند..عده ای تا حساب های خود را تسویه کنند..عده ای آمده بودند تا آدم حسابی شوند..عده ای نیز حساب باز کردند..عده ای نیز آمده بودند تا حسابی آدم شوند...

عده ای آمدند تا بی پیکر شوند...عده ای نیز پیکر تراش..عده ای نیز پیکره ی یک "بت".

عده ای ویلچری ..تعدادی ویلایی.

عده ای حاضر...تعدادی ناظر....قومی نیز غافل.

واما..

دیوانگی"جوانی" ما با جنگ مصادف شد. در ما میل به زیستن  زنده بود .حس  عاشقی ومعشوقی نیز جریان داشت...اما جنگ آمده بود.چه باید میکردیم؟؟؟؟

آیا جز جنگیدن چاره ای داشتیم؟؟

ما هم آینده را برای خود ترسیم کرده بودیم...اما جنگ نزدیکتر از دور بود.

جنگ بود .باید  این نزدیک را پاسخ میدادیم..ونزدیکمان دور شد ودو ر ودور  ودور به ساعات ۸سال.....باید میرفتیم به دنبال این قافله..

مگر چاره ای  جز جنگیدن داشتیم؟؟

برای ما هم جان عزیز بود. از توپ وتفنگ وترکش میترسیدیم.. باید جرأت می یافتیم...وجنگ بود..مگر چاره ای جز جنگیدن داشتیم؟؟؟

عشق و عاشقی ومعشوقه را به امید  دفاع از تمامی عاشقان ومعشوقانی مانند شما رها کردیم.....ورفتیم....چه باید میکردیم؟؟؟

ما بدنبال حاکم شدن نرفتیم.

خواستیم محکوم تاریخ آینده نشویم..خواستیم فردا از نگاه تیز وشماتت بار شما فرار نکنیم..ـ....پس چه باید میکردیم؟؟؟

ما خونخواری نیاموخته بودیم..

باور کن از رنگ خون میترسیدیم..اما به خونخواهی رفتیم .خونخواهی سرهای به ناحق بریده شده......مگر چه باید میکردیم؟؟؟

از جنگ به بعد شکل عاشقی  مانیز تغییر کرد..عاشقی ما با دلتنگی ودلبستگی به محبوبه های شب..محبوبه های شب عملیات..محبوبه های جا مانده در ارتفاعات "ماووت"و جاماندگان در زیر خاک ریزهای "مجنون"...و  رفیقان رفته تا  دهانه ی خلیج....

باور کنیدقطار قطار رفتیم..واگن واگن برگشتیم...جوان جوان رفتیم..پیر پیر برگشتیم...راست راست رفتیم.شکسته شکسته بر گشتیم...گروه گروه رفتیم ..دسته دسته برگشتیم...دسته دسته رفتیم...وتنهای تنها برگشتیم....اما ایستادیم....

آری  من وتو حق داریم همدیگر را نشناسیم...از دو نسل متفاوت...دوستان ما آنسوی دردها ورنج ها به ساحل و ما این سمت  چشم دوخته به افق های نامعلوم...

راستی اگر نمیرفتیم چه میکردیم؟؟؟

باور کنید ما هم دل داشتیم..با دل رفتیم...بیدل برگشتیم.

با"یار"رفتیم..با"بار"بر گشتیم...

با"پا"رفتیم."بی "پا"بر گشتیم.

با "عزم"رفتیم ،با"زخم"برگشتیم.

پر "شور"رفتیم ،پر"سوز"برگشتیم..

ما"پریشانیم..اما"پشیمان نه.

شکسته ایم. اما نشسته نه.

دلخسته ایم..اما دست بسته نه..

اما.....

و

ما همان سر بازان پیاده ایم... سواری نیاموخته ایم.....سوای شما نیز نیستیم..

ما همان دیروزی هستیم..

تعداد ما میدانید در ۸سال چه تعداد بود؟؟

۳ونیم درصد از جمعیت ایران...اما مردم تنهایمان نگذاشتند.

آری همه ی ما ۸سال بودیم...با هم در کنار هم..تو هم بودی.. آری همه بودند.نگاه محبت آمیز آن دوران به ما....

هدایای مادران وپدران شما به جبهه...

گذشتن از شام شب و هدیه به جبهه.

گذشتن از فرزند واعزام فرزند دیگر.

تحمل بمباران..

تشییع رفیقان ما..

دیدار وعیادت ودلجویی از جانبازان ما..

آری  مردم بودند..ایستادند..مقاومت کردند .تلخی چشیدند اما به رخ ما نکشیدند....

ما هنوز مدیون لقمه های سفره های شما هستیم که بیدریغ به سنگر های ماهدیه کردید...

ما هنوز به آنسو و این سو بدهکاریم...

طلبی نداریم.....

اما بدانید... قرار "دیروز "آنچنان بود....از امروز شرمنده ایم...

ما غارت را آموزش ندیده بودیم.غیرت را تجربه کردیم..

اینان از مانیستند.اینان از ما نیستند..اینان گرگانی هستند که صد پیراهن یوسفان رادریده اند..از مانیستند.

آی ..چه صفایی دارد خشاب گذاری....!!!!!

از امروز شرمنده ایم....

استادان معارف استان گیلان (حمیدرضا)]