بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

۵۵۰ خانواده و محروم مشهدی تحت پوشش خدمات پزشکی رایگان دارالشفاء امام رضا(ع)

http://uupload.ir/files/8r3_%DB%B5%DB%B5%DB%B0_%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%AF%D9%87.jpg

۵۵۰ خانواده و محروم مشهدی تحت پوشش خدمات پزشکی رایگان دارالشفاء امام رضا(ع)

مدیرعامل مؤسسه درمانی آستان قدس رضوی گفت:

۲۰۰ خانواده محروم منطقه گلشهر مشهد در کنار ۳۵۰ بیمار کم‌برخوردار مشهدی دارای کارت شفاجویان رضوی، تحت پوشش خدمات درمانی رایگان خادم‌یاران سلامت رضوی مستقر در دارالشفاء امام رضا(ع) قرار دارند.

خبر

yon.ir/JuPHW

aqr_ir

امام علی علیه السلام:

امام علی علیه السلام:

الإِیثارُ أعلى مَراتِبِ الکَرَمِ ، وأفضَلُ الشِّیَمِ

ایثارگرى ، عالى ترین مرتبه بزرگوارى و برترین خوى و خصلت است.

غرر الحکم : ج ١ ص ٣٧٢ ح ١٤١٩

به مناسبت ولادت حضرت پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم

http://uupload.ir/files/jc2z_%D8%A8%D9%87_%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A8%D8%AA.jpg

به مناسبت ولادت حضرت پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم

آیه آیه همه دم عطر جنان می‌آید

وقتی از حُسن تو صحبت به میان می‌آید

جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است

بشنود مدح تو را با هیجان می‌آید

می‌رسی مثل مسیحا و به جسم کعبه

با نفس‌های الهی تو جان می‌آید

بس که در هر نفست جاذبه توحیدی است

ریگ هم در کف دستت به زبان می‌آید

هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌ست

قبلۀ عزت و ایمان به جهان می‌آید

نور توحیدی تو در همه جا پیچیده‌ست

از فراسوی جهان عطر اذان می‌آید

شرح مشکلات یک شهرک

شرح مشکلات یک شهرک

خیلی‌ها هنوز به جای شهرک شهیدبهشتی، ترجیح می‌دهند از نام «شهرک عرب‌ها» استفاده کنند.

٣٨سال است که این‌گونه است اما در اصلِ ماجرا تفاوت چندانی ایجاد نمی‌کند؛

چه آن نام استفاده شود و چه این نام سر زبان‌‌ها باشد، خیلی از مشکلات این شهرک هنوز به قوت خود باقی است و حالا جزئی از زندگی ساکنان شده است.

اهالی می‌گویند از کمترین خدمات نیز بی‌بهره‌اند؛ مسئله‌ای که با گشت‌و‌گذار ما در شهرک، کمابیش آشکار می‌شود؛

اینجا بخوانید

http://shahraraonline.ir/news/90427

ShahraraMahahleh

امداد زمستانه شهرداری مشهد به بهزیستی

امداد زمستانه شهرداری مشهد به بهزیستی

خلیل الله کاظمی، معاون خدمات و محیط زیست شهری شهردار مشهد:

جمع‌آوری و سامان‌دهی متکدیان و کارتن‌خواب‌های شهر افزایش می‌یابد.

بازرسان شهرداری پاتوق‌های اصلی کارتن‌خواب‌ها را در نقاط مختلف مشهد بررسی می‌کنند و زمینه انتقال آن‌ها به گرم‌خانه را فراهم می‌آورند.

از ٢٠ مهرماه امسال تاکنون ٢٠٠٠ کارتن‌خواب در شهر جمع‌آوری و به گرم‌خانه شهرداری مشهد منتقل شده‌اند.

شهروندان نیز می‌توانند از طریق تماس با شماره ١٣٧ در صورت مشاهده افراد کارتن‌خواب، محل آن‌ها را گزارش دهند.

ShahraraNews

"ادریس پلنگ" در چنگ قانون گرفتار شد

http://uupload.ir/files/tfqf_%D8%A7%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%B3_%D9%BE%D9%84%D9%86%DA%AF.jpg

"ادریس پلنگ" در چنگ قانون گرفتار شد

او حدود دو ماه قبل گردن یکی از ماموران راهور را در بولوار توس مشهد با ضربه چاقو شکافته بود.

حوادث

شهرآرا منبع موثق اخبار مشهد

t.me/joinchat/AAAAADwRuOJo_emsypesYA

لطفا فقط دو دقیقه وقت بذارید بخونید. بسیار مهمه و به کار میاد

لطفا فقط دو دقیقه وقت بذارید بخونید. بسیار مهمه و به کار میاد

ای انسان ! زمان مرگت پریشان نباش و به جسم با ارزش خود اهتمامی نداشته باش ! چرا که مسلمین کارهای لازم را میکنند :

لباسهایت را از تنت درمیاورند ، غسلت میدهند ، کفنت میکنند ، از خانه ات بیرونت میکنند و تو را به خانه ی جدیدت (قبر) میبرند ؛ خیلیها برای تشییع جنازه ات کارهایشان را تعطیل کرده و حاضر میشوند ؛ از وسایل شخصی ات خلاصی انجام میگیرد.

کلیدهایت ، کتابهایت ، کیف و کفشهایت ، لباسهایت ، ... و اگر خانواده ات توفیق یابند شاید آنها را صدقه کنند.

مطمئن باش مردم و دنیا بر تو حسرتی نمیخورند. تجارت و اقتصاد ، استمرار می یابد. شغل و وظیفه ی تو به دیگری واگذار میگردد. اموال و دارایی هایت تقسیم میشود و ورثه آنها را تصاحب میکنند. در حالی که تو از " ریز ریز " حساب گرفته میشوی !

اولین چیزی که از تو ساقط میشود اسمت است لذا وقتی میمیری میگویند : " جناره ". تو را به نامت صدا نمیزنند ! وقتی میخواهند بر تو نماز بخوانند میگویند : " جنازه کجاست؟ ". تو را به نامت صدا نمیزنند ! و زمانی که میخواهند تو ‌را دفن کنند میگویند : " میت را نزدیک کنید ". تو را به اسم صدا نمیزنند.

پس مواظب باش ؛ چهره ، اموال ، نسب و قبیله و پست و مقامت تو را نفریبد. چقدر این دنیا بی ارزش است و آنچه در پیش رو داریم چقدر عظیم میباشد. بعد از وفاتت ، سه نوع اندوه بر تو خواهد بود :

1- کسانی که شناخت سطحی از تو دارند میگویند : بیچاره !

2- دوستانت چند ساعت و یا نهایتا چند روز برایت اندوهگین میشوند و سپس به شوخی و خنده های خود میپردازند

 3- عمیقترین اندوه و غم داخل خانه خواهد بود. خانواده ات یک هفته ، دو هفته ، یک ماه ، دو ماه و یا نهایتا یک سال غمگین میشوند و سپس تو را در بایگانی خاطرات قرار میدهند !

و اینچنین داستان تو در بین مردم تمام میشود و داستان حقیقی تو شروع میشود : " آخرت ".

جمال ، مال ، سلامتی ، فرزندان ، ... از تو زائل شد. از خانه و کاشانه ات جدا شدی ! و از همسرت نیز ... زندگی واقعی شروع شد.

و سؤال اینست : " برای قبر و آخرتت چه آماده نموده ای؟ ". این حقیقتی است که جای تامل دارد.

حریص باش بر : " فرائض ، نوافل ، صدقه ی پنهانی ، عمل صالح ، نماز تهجد ... ". شاید نجات یابی !

اگر به وسیله ی این متن برای یادآوری مردم همکاری نمودی ، إن شاء الله اثر این یادآوری را روز قیامت ، در میزان حسنات خود خواهی یافت.

" و ذکّر فإن الذکرى تنفعُ المؤمنین : و ( پیوسته ) پند ( و تذکر ) بده زیرا که بی گمان پند ( و تذکر ) مؤمنان را سود میبخشد ".

چرا میت اگر به عقب برگشت داده شود " صدقه " را اختیار میکند؟ چنانچه خدا میفرماید :

" رب لولا أخرتنی إلى أجل قریب ! فأصدق : پروردگارا ، اى کاش ( مرگ ) مرا مدت کمى به تاخیر مى انداختى ، تا ( در راه تو ) صدقه بدهم ".

علما فرمودند : " صدقه را ذکر ننمود مگر به خاطر اثرات عظیم صدقه که بعد از موتش مشاهده مینماید ! ".

پس زیاد صدقه دهید چرا که مؤمن در روز محشر ، زیر سایه ی صدقه ی خود خواهد بود.

 توجه:

یکی از بهترین صدقات جاریه که میتوانی همین حالا ، آری ، همین حالا انجام دهی اینست که این سخنان را با نیت خالص و جهت رضای الله ، پخش کنی چرا که هر کس بر آن عمل نموده و به نسلهای بعد تعلیم دهد إن شاءالله ، اجرش به تو خواهدرسید

مرواربافی مرواریدتلنگر

دکلمه “خط” با صدای احسان افشاری

دکلمه  خط با صدای احسان افشاری

مرا سفید بکش، خانه را سیاه بکش

قلم به رنگ بزن، ابر و باد و ماه بکش

قلم به رنگ بزن، لحظه ای درنگ نکن

و هرچقدر که می خواهی اشتباه بکش

غروب را به تماشای رعد و برق ببر

سپس دو سایه ی غمگین به سمت راه بکش

سه بار خط بزن، انکار کن، سحر که رسید

مسیح بی پدری را به قتلگاه بکش

قطار مضطربی را به سمت مرگ ببر

نگاه منتظری را در ایستگاه بکش

به زن بگو که معمایی از هوس باشد

به گوش مرد بخوان: دست از این گناه بکش

بجنب، طاقی از آتش بساز و بعد مرا

سیاوشانه به توبیخ پادشاه بکش

مرا به دار بیاویز هفت گوشه ی شهر

سپس به سردر هفتاد خانقاه بکش

برای لذت خود ماه را به قله ببر

پلنگ زخمی من را به قعر چاه بکش

برای من بغل برف، جای پا بگذار

و در ادامه ی تصویر، پرتگاه بکش

نه‌آفتاب، نه باران نه دودکش نه درخت

برای من فقط اندوه گاه گاه بکش

میان پیچ و خم سال های عشق و وبا

مرا به پرسه زدن های دلبخواه بکش

مرا که تشنه ی معنای آسمان بودم

در امتداد افق های راه راه بکش

در آسمان هیاهو، در آسمان حقیر

پرنده ای هم اگر بود، بی پناه بکش

همین که کار به پایان رسید مکثی کن

بدون هیچ کلامی ببین و آه بکش

قلم رسید به من تا دو چشم تر بکشم

کنار پنجره ات باد رهگذر بکشم

برای وعده ی صبحانه ی ترنج و عسل

تو را به مزرعه ی کشت نیشکر بکشم

تو را دقیقا از آنجا که باد با خود برد

بغل بگیرم و رو به جهان سپر بکشم

تمام دخترکانی که دوست داشته ام

به ساقدوشی آن ماه فتنه گر بکشم

به شانه های دو تا تیربرق سیمانی

ردیف شانه به سرهای خوش خبر بکشم

برای هم دو نفر می کشم به شرط وصال

وگرنه از شب آغاز، یک نفر بکشم

به خمره دفن کنم، چشم های مست تو را

سپس بگیرم و چون جام زهر سر بکشم

تمام عقربه ها را هلاک میخواهم

برای اینکه تو را لحظه ای به بر بکشم

تو نقطه ای شده ای در غبار فاصله ها

چگونه از دهان جاده ها خبر بکشم

من و توییم و تماشای میله های قفس

خودت بگو که خودم را کدام ور بکشم

برای آن که بدانی میان ما چه گذشت

غزال مرده به دندان شیر نر بکشم

برای آن که بخوانی چه وحشتی دارم

به دور جنگل مه باغی از تبر بکشم

شریک جرم تو هستم، درخت نیم تنه

مگر تو شاخه رساندی که من ثمر بکشم !

گلایه میبری از من به آفتاب چرا

مگر شبی به سر آمد که من سحر بکشم

به دست مخمصه گیرم کلید هم دادی

کجای اینهمه دیوار، شکل در بکشم

زیانم آتشِ دوزخ ترین دوزخ هاست

چگونه روی تو کبریت بی خطر بکشم

من اعتماد ندارم به میوه های بهشت

نگاهبان جهنم شدم شرر بکشم

فقط به وسعت دردم اضافه خواهم کرد

اگر برای تو یک قلب بیشتر بکشم

مجال بیشتری نیست غیر گریه شدن

نمیتوانم از این لحظه بیشتر بکشم

قلم گرفت و تو را ماه در تقاب کشید

و در ادامه مرا برکه ی مذاب کشید

من و تو غرق شدیم و تفاوت اینجا بود

مرا عذاب رساند و تو را عذاب کشید !

برای خستگی ام خواست صندلی بکشد

ولی قشنگ نشد ناگهان طناب کشید

مرا کشاند به پایین، طناب را آورد

دو تا درخت تراشید و بعد طناب کشید

تو را به تاب نشاند و به چشم خود دیدم

تمام منظره ات را درون قاب کشید

تنی برای تو از ابر آفرید آنگاه

برایت از نخ باران لباس خواب کشید

تو را به گرده ی اسب سپید قصه نشاند

مرا به آخر صف برد و پارکاب کشید

دو چشم مست برای تو آفرید و سپس

مرا به گوشه ی میخانه ای خراب کشید

تو را به پاکی گندم تراش داد و مرا

به زیر همه همه ی سنگ آسیاب کشید

مرا به غربت انگورهای له شده برد

تو را به ناب ترین لحظه ی شراب کشید

تو را ستاره نشان داد و چشم های مرا

به سرشماری سگ های بی صاحاب کشید

ولی دریغ همینجاست آنکه سوخت مرا

برای باغ تو هم نقشه ای خراب کشید

ستاره های فلک مهره های چرتکه اند

عجیب نیست که چرخ از تو هم حساب کشید

گلم به تربیت باغبان امید نبند

که صبح آب رسانید و شب گلاب کشید !

دو تکه ابر به هم دوخت بعدِ بارش سنگ

میان فاصله ها، تیغ افتاب کشید

سوال کردم از آغاز و انتهای جهان

به جای آن که جوابی دهد، حباب کشید

نوشتم عاقبت عشق را چه میبینی

قلم به جوهر خونم زد و سراب کشید!

heydarzadeh_channel