بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت

 

گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت
گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی نشان است ..
گفتم مرا غم تو ، خوشتر زشادمانی
گفتا که در ره ما ، غم نیز شادمانیست ..
گفتم که سوخت جانم از آتش نهانم
گفت آنکه سوخت او را کی ناله یا فغان است ..
گفتم فراق تا کی ؟

گفتا که تا تو هستی
گفتم نفس همین است ..

گفتا سخن همان است ..

فیض کاشانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.