بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بازگشت آزادگان به میهن اسلامی

در طی عملیات‌­های موفقیت­‌آمیز رزمندگان اسلام در جبهه‌­های حق علیه باطل، شمار زیادی از نیروهای رژیم بعثی عراق به اسارت نیروهای رزمنده ایرانی در آمده بودند.افزایش اسرای عراق در ایران، عراقی­‌ها را به این فکر واداشته بود که طرح تبادل اسرا را بپذیرند.سرانجام در 24 فوریه 1986 میلادی، قطعنامه 582 به تصویب رسید و در بند 4 آن مقرر شد هر دو کشور ایران و عراق، با همکاری کمیته بین المللی صلیب سرخ در امور اسرای جنگی، هر چه زودتر تبادل اسرای خویش را آغاز کنند.در همین زمان مجلس شورای اسلامی در تاریخ 13/9/1368 مصوب­ه‌ای را تنظیم کرد که طی آن در 22 مرداد سال 1369، ستاد رسیدگی به امور آزادگان تشکیل شد و همه چیز برای استقبال از کبوتران زخمی و خسته وطن آماده شد.دوران سخت زندگی اسرای ایرانی در اردوگاه‌‍‌­های عراقی، سرانجامی غرورآفرین وعزت بخش را با خود به همراه داشت.صبر و شکیبایی، ایثار، تسلیم ناپذیری، تحمل شکنجه­‌ها و ناملایمات، داشتن روحیه قوی و شکست ­ناپذیر، از جمله ویژگی‌های بارز آزادگان ایرانی در دوران اسارت بوده است.در طی هشت سال دفاع مقدس، 45 هزار رزمنده به اسارت ارتش تجاوزگر عراق درآمدند، ولی فقط 40 هزار تن از آن‌ها به میهن بازگشتند.اولین گروه آزادگان سربلند، در 26 مرداد سال 1369 به میهن بازگشتند و شور و خاطرات پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی را در یادها زنده کردند1.شماری زیادی از اسرای رزمنده ایرانی، به علت همکاری نکردن ارتش عراق با صلیب سرخ و عدم اعلام آمار دقیق اسرای ایرانی، مفقودالاثر شدند که وضعیت تعدادی از آن‌ها تا به حال معلوم نشده است.شمار دیگری هم از این اسرا، زیر شکنجه­‌های وحشیانه و ددمنشانه ارتش عراق و یا به علت عدم رسیدگی پزشکی و بهداشتی در زمان مجروحیت به شهادت رسیدند.مقام معظم رهبری در بیانات خویش؛ اسرای آزاد مرد را مایه افتخار ملت شریف ایران می­‌داند. اسرای آزاده­‌ای که در دوران اسارت شرایط سختی را گذرانیده‌­اند، اما در عین حال با حفظ دین و اعتقادات و دلبستگی خود به اسلام، امام و انقلاب موجب افتخار و آبرومندی ملت خود در برابر دشمن شدید.ایستادگی و مقاومت آزادگان سرافرازمان در طول سال­‌های سخت اسارت، ملت ایران را روسفید و سربلند کرد.رهبر معظم انقلاب بازگشت پیروزمندانه آزاد مردان راه حق را به میهن اسلامی حادثه‌­ای می‌دانند که دست قدرت الهی آن را رقم زده است.

سید احمد سجادی

سالروزبازگشت پیروزمندانه

آزادگان سرافراز

به میهن اسلامی ایران گرامی باد

روزگارت بر مراد

روزهایت شاد شاد

آسمانت بی غبار
سهم چشمانت بهار

قلبت از هر غصه دور

بزم عشقت پر سرور
بخت و تقدیرت قشنگ

عمر شیرینت بلند

سرنوشتت تابناک
جسم و روحت پاک پاک

زیبایی

زیبایی

دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد وبه کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کردبعد به بسته های چسب زخمیکه در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد :اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت رابفروشی آخر ماه کفش  قرمز رو برات می خرم"دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت: یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه تا...و بعد شانه هایش رابالا انداخت و راه افتاد  

گفت: نه... خدا نکنه...اصلآ کفش نمیخوام

نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.

 

عشق یعنی با غم الفت داشتن

سوختن با درد نسبت داشتن

عشق دریک جمله یعنی انتظار

انتظار روز رجـــعت داشتن

عشق یعنی مستی و دیوانگی

عشق یعنی در جهان بیگانگی

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجده ها با چشمان تر

عشق یعنی سر به در آویختن

عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی در جهان رسوا شدن

عشق یعنی مست و بی پروا شدن

عشق یعنی سوختن یا ساختــن

عشق یعنی زندگی را باختن

عشق یعنی انتـــظار و انتـــظار

عشق یعنی هرچه بینی عکس یار

عشق یعنی دیـده بر در دوختـن

عشق یعنی در فراقش سوختن

عشق یعنی لحظه های التهاب

عشق یعنی لحظه های ناب ناب

عشق یعنی با پرستو پر زدن

عشق یعنی آب بر آذر زدن

عشق یعنی سوز نی آه شبان

عشق یعنی معنی رنگین کمان

عشق یعنی با گلی گفتن سخن

عشق یعنی خون لاله بر چمن

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی رسم و دل برهم زدن

 

گفتمش : دل می خری ؟

 

گفتمش : دل می خری ؟


گفتا به چند؟


گفتمش : دل مال تو، تنها بخند


خنده کرد و دل زدستانم ربود


تا به خود باز آمدم او رفته بود


دل ز دستش روی خاک افتاده بود


جای پایش روی دل جا مانده بود 

 

 

 

مدرک دیپلم

ای تسیم آرامگه یارکجاست؟
مدرک دیپلمم اینجاست ولی کار کجاست؟
هر کجایی که من مدرک خود را بردم
پاسخ این بود که یک پارتی پولدار کجاست؟
روز و شب هر چه دویدم پی همسر گفتند
از برای چو تویی همسر و غمخوار کجاست؟
پدر دختره تا دید مرا با فریاد
گفت اوٌل تو بگو درهم و دینار کجاست؟
خانه در جردن و شمران چه داری بچه؟
پست و عنوان و یا حجره و انبار کجاست؟
ست الماس و گلوبند زمرد که به آن
بکند دختر من فخر در انظار کجاست؟
یک عدد بنز مدل 98 دو در
تا کند فیس در آن در بر اغیار کجاست؟
اعتیاد ار که نداری و سلامت هستی
برگی پاکی ژن از دکتر و بهیار کجاست؟
هر چه فریاد زدم حرف مراکس نشنید
که به دادم برسد؟ گوش بدهکار کجاست؟
نیست چون بهر جوان عیب اکنون حمٌالم
توی میدان بکنم باربری، بار کجاست؟
مدرک دیپلم خود را بفروشم به دو پول
ایهالناس بگویید خریدار کجاست؟

 

الهی کمکم کن

خدایا
وقتی که قلب‌هایمان‌ کوچک‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود،
وقتی نمیتوانیم‌ اشک هایمان ‌را پشت‌ پلک‌هایمان‌ مخفی کنیم‌
و بغض هایمان ‌پشت‌ سر هم‌ میشکند ...

وقتی احساس‌ میکنیم
وقتی بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است
وقتی رنج‌ها بیشتر از صبرمان است
وقتی امیدها ته‌ میکشد
و انتظارها به‌ سر نمیرسد ...
وقتی طاقتمان تمام‌ میشود
و تحمل مان‌ هیچ ...

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم
و مطمئنیم‌ که‌ تو
فقط‌ تویی که‌ کمکمان‌ میکنی ...
آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را صدا میکنیم
و تو را میخوانیم ...

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را آه‌ میکشیم
تو را گریه ‌میکنیم ...
وقتی تو جواب ‌میدهی،
دانه ‌دانه‌ اشکهایمان ‌را پاک‌ میکنی ...
یکی یکی غصه‌ها را از دلمان ‌برمیداری ...

گره‌ تک‌تک‌ بغض‌هایمان‌ را باز میکنی
دل شکسته‌مان‌ را بند میزنی ...
سنگینی ها را برمیداری
جایش‌ سبکی میگذاری و راحتی ...
بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی میدهی
بیشتر از حجم لب‌هایمان، لبخند ...

خواب‌هایمان‌ را تعبیر میکنی،
دعاهایمان‌ را مستجاب ...

آرزوهایمان‌ را برآورده می کنی ؛
قهرها را آشتی میدهی
سختی ‌ها را آسان
تلخ‌ها را شیرین میکنی
و دردها را درمان

ناامیدی ها، همه امید میشوند
و سیاهی‌ها سفید سفید ...

الهی کمکم کن

هر کس بد ما به خلق گوید
ما چهره به غم نمی خراشیم

ما نیکی او به خلق گوئیم
تا هر دو، دروغ گفته باشیم