بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

همشاگردی سلام

همشاگردی سلام

جشن عاطفه‌ها قراری است بین قلب‌های دریایی مردم و چشمان دانش‌آموزان محروم این سرزمین، بهانه‌ای است برای تقسیم مهربانی بین خود و هم‌نوع خود و تلنگری است از جنس دانش‌آموزانی با روح بزرگ و دستان کوچک به سوی آسمان تا شاید قدمی برای کمک به آنان برداشته شود.

صندوق‌هایی که هرساله در جشن عاطفه‌ها برای جمع‌آوری مشارکت‌های مردمی برقرار می‌شوند، منتظرند تا باران ناب مهربانی سخاوتمندان را بر زندگی دانش‌آموزانی ببارانند که امسال برای اولین‌بار الفبای نوشتن را می‌آموزند یا آنان که هنوز در میانه‌های راه تحصیل علم هستند و برای ادامه راه نیاز به قوت قلب دارند.

یا حتی دانش‌آموزانی که سال‌های آخر تحصیل را می‌گذرانند و تنها یک حامی می‌خواهند تا آخرین قدم‌های راه‌شان را تا قله ادامه دهند.

به شوق گشایش درهای دانایی، با گام های کودکی، راه مدرسه را طی می کنم. بارها روز اول مهر را به یاد آورده ام. هنوز عطر شاخه گلی که به دستم دادند، در فضای خاطرم می پیچد و مغرورِ آن کلامم که ورودم به مدرسه را خوش آمد گفت.

یادش به خیر؛ صدای زنگ مدرسه و شوری که در دلم برپا می کرد؛ بی تاب پاسخ به پرسش معلم، هیجان نمره بیست و اشتیاق شنیدن «آفرین» از زبان او !

مدرسه، فرصت بزرگ فهمیدن بود که در آن، روح قد می کشید و بزرگ می شد، اصلاً پی بردن به معنای زندگی، راز زیستن و قانون حیات، زیر سقف مدرسه به دست می آمد.

بنایِ محبوب آن همیشه آباد!

روز هیاهوی دانش آموزان شاد ... روز معلم های صبور و مهربان ... روز ناظم های دلسوز و مدیرهای دوست داشتنی ... روزی که باز فراش پرتلاش، می رود به جنگ هر چه غبار.

روزی که همه دیوارها، میزها و صندلی های مدرسه که از خواب تابستانی بیدار شده اند، به روی اهالی درس و دانش لبخند می زنند.

آغاز رژه منظم کیف ها سر صف های صبحگاهی که می روند به سمت باغ دانایی.

از امروز، قرار است همه ما جایی را بسازیم. می پرسید کجا را؟ همان خانه ای را که با آجر واژه ها ساخته می شود، همان جا که پنجره هایی از جنس برگ های سبز و زنده دارد، همان جا که وقتی آباد است که با کتاب خواندن و یاد گرفتن، تر و تازه شده باشد، خانه دل هایمان را می گویم.

پس همه شما امروز به مدرسه می روید که دل های نازنینتان را آبی بزنید، از روی شیشه هایش گرد و خاک نادانی را پاک کنید و این خانه ارزشمند را صفایی بدهید. به گل ها و سبزه ها دستی به نوازش بکشید و روز تولد مدرسه را جشن بگیرید.

کاش همیشه دانش آموز بمانیم! کاش هر سال، اول مهر که می شود، همین طور هیجان زده، منتظر صدای زنگ آغاز سال تحصیلی جدید، در پوست خودمان نگنجیم.

کاش قدر معلم های صمیمی را بیشتر بدانیم!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.