بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

تکیه گاه (تکیه سبز)


تکیه گاه

تکیه سبز

خاطرات تکیه ای که درکودکی دهه محرم وشب های رمضان به آن جا می رفتیم کاملا روشن جلوی چشمم است سالن بزرگی که بافرش هاو گلیم ها وموکت های رنگارنگ نو وکهنه ای که هرکدام نذر ووقف یک دلداده ای  مخلص بودفرش شده بود دیوارش پربود ازپرده وتابلو و پرچم وکتیبه پشت به قبله هم سرتاسرقاب های بزرگ وکوچکی بود ازعکس بانیان وخادمان تکیه که هرازگاهی یک قاب جدید به قاب ها اضافه می شد ومی فهمیدیم یکی دیگر از پیرمردهای هیئت را ازاین به بعدنخواهیم دیدتکیه دوتا پنکه داشت که تنها مورد وهم آلود آن جا بود کابوسم این بودخدای ناکرده یک بارکه پنکه درحال چرخش است ازجایش دربرود و روی سرمان بیافتد درمقابل رویایی ترین خاطراتم ازتکیه برمی گردد به بوی گلاب وگلابدان ها و دودعود وکندر واسپند کنار این رایحه های رویایی رنگ سبز بیشترین سهم خاطراتم را ازتکیه را دارد پرده های سبز جانماز سبزجلدهای سبزقرآن و پرهای سبزطاووس داخل گلدان بالای طاقچه کنارتمثال منسوب به امام حسین(ع)

علیرضاکاردار     

    

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.