ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
پسرک باصدایی لرزان گفت : بابا پس فردا از طرف مدرسه میبرن اردو ده هزار تومنپول بهم میدی؟؟بابا سرشو بلند نکرد باصدای آرام گفت :فردا کمی بیشتر مسافر میبرم پسر با وعده شیرین پدر خوابیدصبح رفت کنار پنجره باران ریز و تندی میباریدقطره های باران برای رسیدن به زمین انگار مسابقه داشتن بند دل پسرک پاره شد ...باخود گفت : تو این بارون که کسی سوار موتور بابا نمیشه حالا قطرات اشک پسرک با قطرات بارون هماهنگ شده بود
خداوندا
به عید نزدیک میشویم هیچ پدری رو شرمنده بچش نکن
@pabpamag