بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

گاهی وقتا سکوت خود بلندترین فریاد است ...


گاهی وقتا سکوت خود بلندترین فریاد است ...
گاهی وقتا بغضی تو گلوت هست که با هیچ فریادی شکسته نمی شود
گاهی وقتا اشکی تو چشمات هست که با هیچ بارانی لبریز نمیشود
گاهی وقتا شکستن دلی ، دل آسمان را به درد می آورد
گاهی وقتا از خودت ، محبتت ، سکوتت متنفر می شوی
گاهی وقتا این تنفر از شیرینی عشق بالاتر است
گاهی وقتا تنفر و دوست داشتن با هم عجین می شود
گاهی وقتا دوست داری از چشمانت بخوانند آنچه در دل داری
گاهی وقتا حتی آنچه در دل داری را نیز خود باور نداری
گاهی وقتا حس میکنی عزیزی ،اما پشیزی ارزش نداری
گاهی وقتا حس می کنی شانه ای هستی برای دل خسته
اما خنجری میشوی برای ریش زدن بر آن
گاهی وقتا حس میکنی باید باشی ، بمانی ، اما بودنت جز رنج و عذاب چیزی نیست
گاهی وقتا محبت که دیدی لبخند میزنی و دوست داری محبت کنی
اما محبتت دشنه ای است در دستت برای زخم زدن
گاهی وقتا اصلا محبت نکنی بهتر است
گاهی وقتا سکوت خود بلندترین فریاد است
گاهی وقتا نیاز است که برای به دست آوردن ، دلی بشکنی
گاهی وقتا نیاز است در این شکستن با یک دل دیگر پیوند بخوری
گاهی وقتا لازم است خرد شوی اما خرد نکنی
حقیر شوی اما حقیر نکنی
حقیقت را نگویی اما کتمان نکنی
گاهی وقتا لازم است که خودت باشی ، فقط خودت

دائمی مریم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.